شنل جادویی آقای نویسنده
نگاهی به کتاب «شنل» اثر نیکلای واسیلیویچ گوگول، نویسنده ای که تاثیر فراوانی بر ادبیات روسیه گذاشتنویسنده: حیدر کاسبی
مترجم:
داستان کوتاه «شنل» اگر بهترین کتاب نیکلای گوگول نویسنده تاثیرگذار روسیه نباشد، قطعاً معروفترین کتاب اوست. این داستان چنان تاثیری بر ادبیات روسیه و جهان گذاشته است که داستایوفسکی درباره آن جمله معروف را میگوید: «همه ما از زیر شنل گوگول درآمدهایم.»
داستان شنل با این که مربوط به 200 سال پیش است، اما هنوز هم خوانش اش خالی از لطف نیست و با تورق اش درمییابیم که انسان همان انسان است؛ تنها شوربختیهایش مدرنتر شدهاند.
پرداختن به طبقات فرودست جامعه
گوگول را نویسندهای میدانند که سرآغاز جریانی به نام رئالیسم انتقادی نامیده میشود. از این جهت زندگی و آثارش قابل احترام بوده است. وی با پرداختن به زندگی طبقات فرودست جامعه، در برابر بیعدالتی حاکم بر جامعه معترض بوده است. گوگول دارای چنان شخصیت جسوری بود که وقتی اولین داستانش را در 20 سالگی مینویسد و با شکست روبه رو میشود، تمام کتاب را خودش خریده و آتش میزند. همین اتفاق درباره آخرین اثرش، یعنی «نفوس مرده»، نیز میافتد و با این که جلد اول کتاب با اقبال فراوانی روبه رو میشود، جلد دوم انتظار نویسنده را برآورده نکرده و قبل از چاپ همه دستنوشتههایش را میسوزاند.
و اما حکایت شنلی که معروف شد
داستان شنل، حکایت انسانیتی است که در جهان ما کمرنگ شده، حکایت وجدان خفتهای است که بیدار میشود و در بزنگاههای مختلف، انسان را خِفت کرده و او را در دوراهی درست و غلط تنها میگذارد. تقابل فقر است با ثروتی که در دست معدود افراد جامعه است. تقابل آن بخش از جامعه است که تاریک مانده در مقابل نوری که به زحمت بر این سیاهی میتابید و آن هم رفته رفته در حال فروکش کردن است. داستان در عین کوتاهی حرفهای زیادی در دل خود دارد. مردی با شنل فرسوده و پوسیده که مورد تمسخر دیگران است، تصمیم میگیرد شنل تازهای بخرد و به همین دلیل مجبور میشود از وعدههای غذایی اش کم کرده و چراغهای کمتری در خانهاش روشن کند:
«مجبور بود کمتر پیادهروی کند تا کفشهایش ساییده نشوند، حتی خودش را عادت داد شبها را بیشام سر کند. در عوض با فکر شنل که قرار بود نصیبش شود، خودش را از نظر روحی تغذیه کند...»
نیازی به گفتن نیست که مفهوم شنل در کتاب بیشتر از آن که پوششی برای گرم کردن باشد، نماد خیلی از چیزهاست. شنلی که در داستان گوگول از فرط پوسیدگی تاب سوزن هیچ خیاطی را ندارد، نماد امنیت یا احساس امنیتی است که به لطف خدایان جنگ در جهان از دست رفته است.همانها که کرامت انسانی آدمها را تا سرحد ممکن پایین آوردهاند. نماد زره زنگ زده ای که تاب کوچک ترین تیر جنگی را ندارد. شنل که اتفاقاً قرار است به عنوان یک بالاپوش بلند، صاحب تکیدهاش را از سرمای استخوانسوز روسیه نجات دهد، دیگر کاراییاش را از دست داده و مقدمات تمسخر صاحبش را فراهم آورده است. هم از این روست که کتاب در لایههای زیرین، عمق پیدا کرده و با هر بار خواندن چیز تازهای عاید مخاطبش میشود.
نیکلای گوگول و داستانی برای مخاطب همدرد
نیکلای گوگول در فضای تاریک آن سال های روسیه داستانی ننوشته است که خوانندهاش را سرگرم کند و لبخند بر لبانش جاری کرده باشد. او به جای مخاطب، همدرد میخواهد. حریف میطلبد که بخشی از درد درونش را بر شانههای او بگذارد و اصلاً برایش مهم نیست که با داستان نه چندان رمانتیک اش خشی بر روح شنوندهاش به جای بگذارد:
«تنها چیزی که پزشک تجویز کرد یک پماد بود. آن هم فقط برای این که بیمار را کاملاً از خدمات پزشکی محروم نکرده باشد. آن گاه رو به صاحبخانهاش کرد و گفت: بهتر است وقت را تلف نکنید و همین حالا یک تابوت از چوب کاج سفارش دهید، چون مطمئناً چوب بلوط برایش گران تمام میشود.»
داستان شنل با این که مربوط به 200 سال پیش است، اما هنوز هم خوانش اش خالی از لطف نیست و با تورق اش درمییابیم که انسان همان انسان است؛ تنها شوربختیهایش مدرنتر شدهاند.
پرداختن به طبقات فرودست جامعه
گوگول را نویسندهای میدانند که سرآغاز جریانی به نام رئالیسم انتقادی نامیده میشود. از این جهت زندگی و آثارش قابل احترام بوده است. وی با پرداختن به زندگی طبقات فرودست جامعه، در برابر بیعدالتی حاکم بر جامعه معترض بوده است. گوگول دارای چنان شخصیت جسوری بود که وقتی اولین داستانش را در 20 سالگی مینویسد و با شکست روبه رو میشود، تمام کتاب را خودش خریده و آتش میزند. همین اتفاق درباره آخرین اثرش، یعنی «نفوس مرده»، نیز میافتد و با این که جلد اول کتاب با اقبال فراوانی روبه رو میشود، جلد دوم انتظار نویسنده را برآورده نکرده و قبل از چاپ همه دستنوشتههایش را میسوزاند.
و اما حکایت شنلی که معروف شد
داستان شنل، حکایت انسانیتی است که در جهان ما کمرنگ شده، حکایت وجدان خفتهای است که بیدار میشود و در بزنگاههای مختلف، انسان را خِفت کرده و او را در دوراهی درست و غلط تنها میگذارد. تقابل فقر است با ثروتی که در دست معدود افراد جامعه است. تقابل آن بخش از جامعه است که تاریک مانده در مقابل نوری که به زحمت بر این سیاهی میتابید و آن هم رفته رفته در حال فروکش کردن است. داستان در عین کوتاهی حرفهای زیادی در دل خود دارد. مردی با شنل فرسوده و پوسیده که مورد تمسخر دیگران است، تصمیم میگیرد شنل تازهای بخرد و به همین دلیل مجبور میشود از وعدههای غذایی اش کم کرده و چراغهای کمتری در خانهاش روشن کند:
«مجبور بود کمتر پیادهروی کند تا کفشهایش ساییده نشوند، حتی خودش را عادت داد شبها را بیشام سر کند. در عوض با فکر شنل که قرار بود نصیبش شود، خودش را از نظر روحی تغذیه کند...»
نیازی به گفتن نیست که مفهوم شنل در کتاب بیشتر از آن که پوششی برای گرم کردن باشد، نماد خیلی از چیزهاست. شنلی که در داستان گوگول از فرط پوسیدگی تاب سوزن هیچ خیاطی را ندارد، نماد امنیت یا احساس امنیتی است که به لطف خدایان جنگ در جهان از دست رفته است.همانها که کرامت انسانی آدمها را تا سرحد ممکن پایین آوردهاند. نماد زره زنگ زده ای که تاب کوچک ترین تیر جنگی را ندارد. شنل که اتفاقاً قرار است به عنوان یک بالاپوش بلند، صاحب تکیدهاش را از سرمای استخوانسوز روسیه نجات دهد، دیگر کاراییاش را از دست داده و مقدمات تمسخر صاحبش را فراهم آورده است. هم از این روست که کتاب در لایههای زیرین، عمق پیدا کرده و با هر بار خواندن چیز تازهای عاید مخاطبش میشود.
نیکلای گوگول و داستانی برای مخاطب همدرد
نیکلای گوگول در فضای تاریک آن سال های روسیه داستانی ننوشته است که خوانندهاش را سرگرم کند و لبخند بر لبانش جاری کرده باشد. او به جای مخاطب، همدرد میخواهد. حریف میطلبد که بخشی از درد درونش را بر شانههای او بگذارد و اصلاً برایش مهم نیست که با داستان نه چندان رمانتیک اش خشی بر روح شنوندهاش به جای بگذارد:
«تنها چیزی که پزشک تجویز کرد یک پماد بود. آن هم فقط برای این که بیمار را کاملاً از خدمات پزشکی محروم نکرده باشد. آن گاه رو به صاحبخانهاش کرد و گفت: بهتر است وقت را تلف نکنید و همین حالا یک تابوت از چوب کاج سفارش دهید، چون مطمئناً چوب بلوط برایش گران تمام میشود.»
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین