لکه ابدی بر عشق
برنامه «عشق ابدی» درحالی در فضای مجازی پربازدید شده که ابتذالی است برای ارائه تصویری سطحی و مصرفی از عشق رقابتی کردن احساسات، ارائه استانداردهای سمی از زیبایی، دور شدن از شناخت احساسات و ... که هر کدام میتواند پیامدهای زیادی روی ذهن و رفتار مخاطب منفعل داشته باشدنویسنده: سید مصطفی صابری | روزنامهنگار
مترجم:
چند وقتی است «عشق ابدی» به یکی از بحثبرانگیزترین تولیدات فضای مجازی فارسیزبان تبدیل شده است. این برنامه، با اجرای پرستو صالحی، تلاش میکند با تقلید از نمونههای خارجی، چند جوان را در یک جزیره زیبا گرد هم بیاورد تا بتوانند عشق زندگیشان را پیدا کنند؛ یک نمایش رقابتی همراه با لحظات بهظاهر احساسی که بیش از آنکه مفهوم واقعی عشق را بازتاب دهد، به نظر میرسد اهدافی تجاری داشته باشد. «عشق ابدی» به لطف بازنشر گسترده در شبکههای اجتماعی مثل یوتیوب و اینستاگرام، مخاطبانی فراگیر پیدا کرده است؛ از نوجوانان و جوانانی که این برنامه را صرفا سرگرمی میدانند و از پیامدهایش غافلند تا والدینی که ممکن است آگاه نباشند چنین برنامهای چه تأثیرات فرهنگی و روانی میتواند بر ذهن مخاطب جوان بگذارد. در این بین قطعاً نبود برنامههای جذاب در تلویزیون و نمایش خانگی در این حجم از دیده شدن و جدی گرفتهشدن این برنامه سطحی بیتاثیر نبوده است. سروشکل فرمت پر زرق و برق این نوع تولیدات، بیشتر از آنکه باعث شناخت واقعی احساسات انسانی شود، عشق را به کالایی تبدیل میکند که در خدمت جذابیتهای ظاهری و رقابتهای نمایشی قرار گرفته است. در این مطلب، تلاش میشود علاوه بر معرفی ویژگیهای چنین برنامههایی در دنیا، آسیبهای احتمالی فرهنگی، روانشناختی و اجتماعی آنها به کمک منابع غیر فارسی بررسی شود. تلاش کردیم متناسب با بازخوردی که نمونههای خارجی این برنامه دریافت کردند آسیبشناسی را از جنبه اجتماعی دنبال کنیم و در ادامه هم یک روانتحلیلگر از پیامدهای روانی این برنامه میگوید. با ما باشید.

آیا عشق واقعی اینگونه است؟
برنامههایی نظیر «عشق ابدی» به تقلید از نمونههایی مثل Love Island و The Bachelor، عشق را تبدیل به یک مفهوم رقابتی کردهاند که حتی در کشورهای خودشان مورد نقد واقع شد. در این برنامهها، شرکتکنندگان به جای ایجاد ارتباطات واقعی و عمیق، در فضایی ساختگی تلاش میکنند تا برای جلب نظر فرد مقابل یا باقیماندن در مسابقه جذابتر به نظر برسند.به گفته مقالهای در Psychology Today این رقابتیکردن روابط نه تنها وضوح عشق را از بین میبرد، بلکه فشار روانی شدیدی بر شرکتکنندگان وارد میکند تا خود را با استانداردهای تعریفشده توسط برنامه تطبیق دهند. این موضوع سبب میشود مفهوم عشق به یک «پیروزی» و نه یک «روند انسانی» تبدیل شود.
تمرکز بر استانداردهای سمی زیبایی برنامههایی شبیه «عشق ابدی» معمولاً تاکید ویژهای بر ظاهر جسمانی دارند. محیطهای فیلمبرداری مانند جزایر گرمسیری و حضور کسانی با چهرههای نزدیک به کلیشههای زیبایی باعث میشود عشق، از یک احساس پیچیده و درونی، تبدیل به چیزی سطحی و وابسته به جسم شود. در پژوهشی از دانشگاه کالیفرنیا درباره تأثیر محتواهای نمایشی بر روابط انسانی، محققان نشان دادند که این استانداردها باعث کاهش عزتنفس مخاطبان جوان میشود. جوانانی که خود را مطابق این معیارها نمیبینند ممکن است درک خود از عشق و ارزش شخصیشان را زیر سؤال ببرند.
غیبت کارشناسان درحالیکه چنین برنامههایی ظرفیت خوبی برای بررسی جنبههای مختلف موضوعات مرتبط با روابط انسانی دارند، اما بهخاطر تمرکز روی جذابیت محض در آنها از جمله «عشق ابدی» هیچ کارشناس روانشناسی یا جامعهشناسی دیده نمیشود. این غیبت، به گفته مقالهای در Everyday Sociology Blog نشان میدهد که سازندگان برنامه عمداً از پرداختن به واقعیتهای پیچیده روابط انسانی اجتناب میکنند. نبود کارشناس باعث میشود مخاطبان این برنامهها تصویر سطحی و اغلب تحریفشدهای از عشق و ارتباطات دریافت کنند.
ایجاد یک واقعیت مصنوعی فضای برنامههای واقعنمایی مثل «عشق ابدی» عملاً بازتابدهنده زندگی واقعی نیست. تمامی جنبههای این برنامه، از محل فیلمبرداری گرفته تا تعاملات شرکتکنندگان، تحت نظارت شدید تولیدکنندگان است. این موضوع باعث میشود روابط، نه طبیعی، بلکه نمایشی و ساختگی باشند. به گفته کریس بروکس، روانشناس دانشگاه اوکلند این برنامهها مخاطبان را به سمت باور به یک عشق فانتزی سوق میدهند که در دنیای واقعی کاملاً غیرممکن است. این باورها بهمرور میتوانند روابط واقعی افراد در زندگی روزمره را تحت تأثیر قرار دهند.

پیامدهای ناگوار برنامههای واقعنمای عاشقانه
با استناد به منابع معتبر و تحلیلهای موجود، در ادامه به بررسی پیامدهای احتمالی برنامههای واقعنمای عاشقانه مثل «عشق ابدی» میپردازیم. این پیامدها نه تنها مخاطبان، بهویژه جوانان و نوجوانان، بلکه شرکتکنندگان این برنامهها را هم در معرض آسیب قرار میدهند.
۱. ترویج نگاه سطحی به عشق و روابط
برنامههای واقعنمای عاشقانه، عشق را به یک کالای سرگرمی تبدیل میکنند که بر اساس معیارهای ظاهری و جذابیتهای بصری تعریف میشود. بر اساس مقالهای از Ruan Living دیدن بیش از اندازه چنین رئالیتیشوهایی میتواند باعث شود جوانان عشق و روابط را به شکلی سطحی تصور کنند.
۲. دور شدن از ضرورت شناخت عمیق در رابطه
تعاملات در این برنامهها اغلب سریع و کمعمق است. افراد شرکتکننده در محیطهایی غیرواقعی (مثل جزایر لوکس یا مناطقی بیدغدغه) زیر فشار دوربینها مجبورند در زمان کوتاهی تصمیمگیری کنند. این سناریو عملاً هیچ فرصتی برای شناخت واقعی شخصیت طرف مقابل نمیدهد. مقالهای از MGH Clay Center توضیح میدهد که این نوع برنامهها میتوانند دیدگاه غلطی درباره اینکه روابط واقعی چگونه شکل میگیرند، به تماشاگران ارائه دهند. روابط واقعی نیازمند زمان و تعاملات روزمره هستند و تصویری که این برنامهها ارائه میدهند، کاملاً دور از واقعیت است.
۳. مصرفگرایی کردن عشق
رویکرد مصرفگرایانه به عشق، یکی از آسیبزاترین پیامدهای برنامههای واقعنمای عاشقانه است. بر اساس تحلیل منتشرشده در FHS Post شرکتکنندگان در این برنامهها و حتی مخاطبان ممکن است عشق و روابط را به عنوان ابزاری برای سرگرمی و محبوبیت اجتماعی ببینند. این نگاه باعث میشود که ارزش ذاتی عشق، ارتباط انسانی و همدلی مورد توجه قرار نگیرد و جای خود را به رقابتهای سطحی و پرزرق و برق بدهد.
۴. کلیشههای جنسیتی
بسیاری از این برنامهها کلیشههای جنسیتی قدیمی را بازتولید میکنند. زنان اغلب بهعنوان شیء جذاب و مردان بهعنوان شکارچیانی که برای برتری رقابت میکنند، به تصویر کشیده میشوند. این مسئله، تصویری ناواقعی از نقشهای جنسیتی در روابط مدرن ارائه میدهد و میتواند به ترویج نابرابری جنسیتی کمک کند. هیچ شواهد معتبری نشان نمیدهد که این کلیشهها با روابط سالم تطابق داشته باشند.
۵. ناهمخوانی با مفهوم روابط پایدار
مدل رابطهای که در این برنامهها به تصویر کشیده میشود، با تعهد بلندمدت و نهاد خانواده بهعنوان یکی از اصلیترین اهداف زندگی، تطابق ندارد. روابط کوتاهمدت و نگاه رقابتی به عشق، مفهومی پایدار برای ساختن خانواده ارائه نمیدهد. به گفته مقالهای در Psychology Today روابط پایدار به صبر، سازگاری و درک متقابل نیاز دارند، در حالی که این برنامهها تصویری بسیار شتابزده و غیرواقعی از عشق به مخاطب القا میکنند.
۶. تاثیرات نامطلوب بر عزتنفس
مخاطبانی که این برنامهها را تماشا میکنند، بهویژه نوجوانان، ممکن است خود را با شرکتکنندگانی که براساس استانداردهای خاص زیبایی انتخاب شدهاند، مقایسه کنند. این مقایسه، به گفته سارا مکنیل در مقالهای از FHS Post میتواند عزتنفس افراد را کاهش دهد و استانداردهای غیرواقعی از زیبایی و تناسب اندام را در ذهن آنها تقویت کند. این موضوع نه تنها به سلامت روانی مخاطبان آسیب میزند، بلکه میتواند منجر به انجام رفتارهای افراطی نظیر رژیمهای سخت یا جراحیهای زیبایی شود.
۷. به دام افتادن در رویاهای موهوم
محیطهای غیرواقعی و داستانپردازیهای احساسی این برنامهها، مخاطبان را در تصوراتی موهوم از عشق و زندگی گرفتار میکند. زندگی واقعی، پر از چالشها و مشکلات است و نیازمند مهارتهایی برای مدیریت مشکلات روزمره است. اما این برنامهها نسخهای فانتزی از روابط ارائه میدهند که میتواند باعث بروز ناامیدی در مواجهه با زندگی واقعی شود.
۸. بزرگ کردن افرادی بیصلاحیت
افرادی که در این برنامهها شرکت میکنند، اغلب به دلایل سطحی (مثل ظاهر جذاب یا ایجاد حاشیه) وارد این فضا میشوند و پس از برنامه، به سرعت تبدیل به چهرههای معروف میشوند. این افراد معمولاً به واسطه ویژگیهایی به شهرت رسیدهاند که تناسبی با الگوهای ارزشی یا آموزشی برای نوجوانان ندارند اما در عوض طی برنامهها میبینیم که خیلی جدی سخنرانی میکنند و از قدرت کائنات و کارما و... برای مخاطب میگویند.

آینهای از روان مضطرب انسان مدرن
«عشق ابدی» در ظاهر برنامهای برای یافتن نیمه گمشده است؛ اما در حقیقت ترسها و تعارضهای شرکتکنندگان و مخاطبان را از طرد شدن، نادیده گرفته شدن و... بازتولید میکند
ملیکا داودیان | روانتحلیلگر
چند وقتی است رئالیتیشویی بهنام «عشق ابدی» در شبکههای اجتماعی منتشر و به میزان قابل توجهی دیده شده است. برنامهای که مجری آن پرستو صالحی، بازیگر ایرانی است که چند سالی است مهاجرت کرده است. در این برنامه، تعدادی دختر و پسر کنار هم در یک ویلای لوکس زندگی میکنند با این هدف که با هم آشنا و وارد رابطه شوند. در این مطلب سعی میکنیم با رویکرد روانتحلیلی، به بررسی این اثر پرحاشیه بپردازیم.
کپی که جدی گرفته شد
قبل از آنکه به تحلیل این برنامه بپردازیم، بد نیست بدانید با اثری مواجه ایم که ایدهاش کپیبرداری و بارها به همین سبک و سیاق در کشورهای دیگر ساخته شده است. بهطور مثال، در کشور آمریکا برنامه The Bachelor یکی از مشهورترین برنامهها در این سبک است. در این برنامه تعدادی از افراد از میان زنان و مردان دیگر به دنبال عشق خود میگردند. یا برنامه Love is Blind که در آن شرکتکنندگان، بدون دیدن چهره یکدیگر، صرفاً از طریق صحبت کردن عاشق هم میشوند و بعد از ملاقات حضوری و خواستگاری، تصمیم میگیرند که ازدواج کنند یا خیر. نسخه استرالیایی این برنامه به نام Love Island نیز شناخته میشود. اما چه میشود که تعداد زیادی از افراد جامعه جذب این سبک برنامهها میشوند که متکی به جذابیتهای کاذب برای دیده شدن هستند؟
چرا عشق ابدی پرمخاطب شد؟
وقتی چنین برنامهای پربیننده میشود، میتواند هشدارهای مهمی داشته باشد. اما چه نیاز پنهانی در زمان دیدن این برنامه بهصورت ناخودآگاه برآورده میشود؟ در فضای روانتحلیلی، چند مفهوم وجود دارد که به روشن شدن این نیاز ناخودآگاه کمک میکند. «لکان»، روانکاو فرانسوی، مفهومی تحت عنوان «فانتزی دیگری ایدهآل» دارد که به روشنتر شدن این فضا کمک میکند. در مفهوم «فانتزی دیگری ایدهآل»، به تصویری ذهنی اشاره دارد که ما از کسی یا چیزی میسازیم و گمان میکنیم اگر به آن برسیم، کامل میشویم یا احساس کمبود درونمان برطرف میشود. در صورتی که این دیگری واقعی نیست، بلکه ساخته ناخودآگاه ماست و همیشه دستنیافتنی باقی میماند. حالا در این برنامه، این توهم که میتوان عشق واقعی را یافت یا برنده شد، پاسخ داده میشود. انگار که میتوان از طریق دیگری (پارتنر عاشقانه)، به نوعی تکامل دست پیدا کرد. همچنین بینندگان هم با همذاتپنداری با این میل و فرافکنی خیالهای عاشقانه خود به شرکتکنندگان، این نیاز ناخودآگاه را تا حدی پاسخ میدهند.
توهمی خطرناک از عشق
اما این خیالات عاشقانه که با دیدن این برنامه به ذهن ما میافتند، چه پیامدهایی دارند؟ بهنظر لکان، این فرایند توهمی بیش نیست و فرد را از واقعیت دور میکند. چنین فرایندی میتواند مانع از روبهرو شدن با دیگریِ واقعی شود، چرا که فاصله زیادی بین آشنا شدن واقعی و چیزی که در این سبک برنامهها نشان داده میشود، وجود دارد. همچنین این نکته قابلتأمل است که افرادی که برای پیدا کردن شریک عاطفی خود به این روشها متوسل میشوند، به درجاتی از فضای سلامت روان دور هستند.
اضطراب رهاشدگی و ترس از طرد شدن
با مشاهده و رصد دقیق رفتار افراد شرکتکننده در این برنامه، میتوان اضطراب رهاشدگی و ترس از طرد شدن را تا حدودی در آنها مشاهده کرد. برای مثال، همین نکته که فرد گمان میکند با یافتن عشق خود، همه کمبودها و کاستیها و تجربیات دردناک دوران کودکی، از جمله فضاهای طرد شدن، برطرف میشود، بیانگر اضطراب اوست.
یا وقتی میبینیم افرادی هستند که در معرض حذف شدن از این برنامه قرار دارند، چون هنوز کسی را انتخاب نکردهاند، اضطراب در آن فرد تشدید میشود. در قسمتی از این برنامه میبینیم یکی از دخترها به فرد مقابل خود که او را انتخاب کرده است، میگوید: «چرا اسم من را تتو نمیکنی؟» همین یعنی احساس ناامنی شدیدی وجود دارد که فرد نیاز دارد برای مطمئن شدن از دیگری، چنین درخواستی کند. یا دختر دیگری از تجربه دردناک از دست دادن والدین خود میگوید و اشاره میکند که شریک عاطفی او باید تمام این نیازها را برآورده کند. در حالی که فرد مقابل، حتی اگر در یک فرایند درست انتخاب شده باشد، در نهایت تنها شریک عاطفی است، نه پدر یا مادر. البته یک رابطه عاطفی میتواند تا درجاتی ترمیمکننده باشد، اما برای ترمیم سوگ از دست دادن والدین یا هر مشکل دیگری، پناه بردن به رابطه عاطفی ممکن است کمککننده نباشد و نیازمند دریافت کمک تخصصی است.
بازنمایی ترسها و تعارضات
این سبک برنامهها در ظاهر به دنبال نمایش مسیری عاشقانه برای رسیدن به «نیمه گمشده» هستند، اما از نگاه روانتحلیلی، در واقع با نمایشی مبتذل مواجه ایم شامل بازنمایی میلها، ترسها و تعارضات ناخودآگاه انسان. این برنامه وعده وصال با دیگریِ ایدهآل را میدهد؛ یعنی این تصویر که اگر عشق درست را پیدا کنیم، کامل میشویم.
اما همانطور که لکان میگوید، میل انسان همیشه به چیزی نشانه میرود که در نهایت دستنیافتنی است. بنابراین نهتنها واقعیت عشق را در چنین اثری نمیبینیم، بلکه برنامه، فانتزیِ ناتمام بودن و تعقیب بیپایان آن را بازتولید میکند. آن هم وقتی شرکتکنندگان با اضطراب طرد شدن، نیاز به تأیید و رقابت برای «انتخاب شدن» مواجهاند که همگی ریشه در ساختارهای دوران کودکی، مانند اضطراب جدایی، دارند. در واقع، در هر فصل از این سبک برنامهها، شاهد نوعی تکرار نمادین روابط اولیه با والدین و رقابت برای مورد عشق واقع شدن هستیم. به همین دلیل، میتوان گفت چنین برنامهای با ترکیبی از فانتزی، هیجان و دردهای سرکوبشده، ما را به تماشای میل خودمان دعوت میکند. میل به کامل شدن، عشق بینقص و پذیرفته شدن؛ اما در دل ساختاری که دقیقاً همین میلها را دستنیافتنی نگه میدارد. به همین دلیل میتوان گفت که رئالیتیشوهای عاشقانه، بیش از آن که حقیقت عشق را بازگو کنند، آینهای از روان ناآگاه انسان مدرن هستند.

آیا عشق واقعی اینگونه است؟
برنامههایی نظیر «عشق ابدی» به تقلید از نمونههایی مثل Love Island و The Bachelor، عشق را تبدیل به یک مفهوم رقابتی کردهاند که حتی در کشورهای خودشان مورد نقد واقع شد. در این برنامهها، شرکتکنندگان به جای ایجاد ارتباطات واقعی و عمیق، در فضایی ساختگی تلاش میکنند تا برای جلب نظر فرد مقابل یا باقیماندن در مسابقه جذابتر به نظر برسند.به گفته مقالهای در Psychology Today این رقابتیکردن روابط نه تنها وضوح عشق را از بین میبرد، بلکه فشار روانی شدیدی بر شرکتکنندگان وارد میکند تا خود را با استانداردهای تعریفشده توسط برنامه تطبیق دهند. این موضوع سبب میشود مفهوم عشق به یک «پیروزی» و نه یک «روند انسانی» تبدیل شود.
تمرکز بر استانداردهای سمی زیبایی برنامههایی شبیه «عشق ابدی» معمولاً تاکید ویژهای بر ظاهر جسمانی دارند. محیطهای فیلمبرداری مانند جزایر گرمسیری و حضور کسانی با چهرههای نزدیک به کلیشههای زیبایی باعث میشود عشق، از یک احساس پیچیده و درونی، تبدیل به چیزی سطحی و وابسته به جسم شود. در پژوهشی از دانشگاه کالیفرنیا درباره تأثیر محتواهای نمایشی بر روابط انسانی، محققان نشان دادند که این استانداردها باعث کاهش عزتنفس مخاطبان جوان میشود. جوانانی که خود را مطابق این معیارها نمیبینند ممکن است درک خود از عشق و ارزش شخصیشان را زیر سؤال ببرند.
غیبت کارشناسان درحالیکه چنین برنامههایی ظرفیت خوبی برای بررسی جنبههای مختلف موضوعات مرتبط با روابط انسانی دارند، اما بهخاطر تمرکز روی جذابیت محض در آنها از جمله «عشق ابدی» هیچ کارشناس روانشناسی یا جامعهشناسی دیده نمیشود. این غیبت، به گفته مقالهای در Everyday Sociology Blog نشان میدهد که سازندگان برنامه عمداً از پرداختن به واقعیتهای پیچیده روابط انسانی اجتناب میکنند. نبود کارشناس باعث میشود مخاطبان این برنامهها تصویر سطحی و اغلب تحریفشدهای از عشق و ارتباطات دریافت کنند.
ایجاد یک واقعیت مصنوعی فضای برنامههای واقعنمایی مثل «عشق ابدی» عملاً بازتابدهنده زندگی واقعی نیست. تمامی جنبههای این برنامه، از محل فیلمبرداری گرفته تا تعاملات شرکتکنندگان، تحت نظارت شدید تولیدکنندگان است. این موضوع باعث میشود روابط، نه طبیعی، بلکه نمایشی و ساختگی باشند. به گفته کریس بروکس، روانشناس دانشگاه اوکلند این برنامهها مخاطبان را به سمت باور به یک عشق فانتزی سوق میدهند که در دنیای واقعی کاملاً غیرممکن است. این باورها بهمرور میتوانند روابط واقعی افراد در زندگی روزمره را تحت تأثیر قرار دهند.

پیامدهای ناگوار برنامههای واقعنمای عاشقانه
با استناد به منابع معتبر و تحلیلهای موجود، در ادامه به بررسی پیامدهای احتمالی برنامههای واقعنمای عاشقانه مثل «عشق ابدی» میپردازیم. این پیامدها نه تنها مخاطبان، بهویژه جوانان و نوجوانان، بلکه شرکتکنندگان این برنامهها را هم در معرض آسیب قرار میدهند.
۱. ترویج نگاه سطحی به عشق و روابط
برنامههای واقعنمای عاشقانه، عشق را به یک کالای سرگرمی تبدیل میکنند که بر اساس معیارهای ظاهری و جذابیتهای بصری تعریف میشود. بر اساس مقالهای از Ruan Living دیدن بیش از اندازه چنین رئالیتیشوهایی میتواند باعث شود جوانان عشق و روابط را به شکلی سطحی تصور کنند.
۲. دور شدن از ضرورت شناخت عمیق در رابطه
تعاملات در این برنامهها اغلب سریع و کمعمق است. افراد شرکتکننده در محیطهایی غیرواقعی (مثل جزایر لوکس یا مناطقی بیدغدغه) زیر فشار دوربینها مجبورند در زمان کوتاهی تصمیمگیری کنند. این سناریو عملاً هیچ فرصتی برای شناخت واقعی شخصیت طرف مقابل نمیدهد. مقالهای از MGH Clay Center توضیح میدهد که این نوع برنامهها میتوانند دیدگاه غلطی درباره اینکه روابط واقعی چگونه شکل میگیرند، به تماشاگران ارائه دهند. روابط واقعی نیازمند زمان و تعاملات روزمره هستند و تصویری که این برنامهها ارائه میدهند، کاملاً دور از واقعیت است.
۳. مصرفگرایی کردن عشق
رویکرد مصرفگرایانه به عشق، یکی از آسیبزاترین پیامدهای برنامههای واقعنمای عاشقانه است. بر اساس تحلیل منتشرشده در FHS Post شرکتکنندگان در این برنامهها و حتی مخاطبان ممکن است عشق و روابط را به عنوان ابزاری برای سرگرمی و محبوبیت اجتماعی ببینند. این نگاه باعث میشود که ارزش ذاتی عشق، ارتباط انسانی و همدلی مورد توجه قرار نگیرد و جای خود را به رقابتهای سطحی و پرزرق و برق بدهد.
۴. کلیشههای جنسیتی
بسیاری از این برنامهها کلیشههای جنسیتی قدیمی را بازتولید میکنند. زنان اغلب بهعنوان شیء جذاب و مردان بهعنوان شکارچیانی که برای برتری رقابت میکنند، به تصویر کشیده میشوند. این مسئله، تصویری ناواقعی از نقشهای جنسیتی در روابط مدرن ارائه میدهد و میتواند به ترویج نابرابری جنسیتی کمک کند. هیچ شواهد معتبری نشان نمیدهد که این کلیشهها با روابط سالم تطابق داشته باشند.
۵. ناهمخوانی با مفهوم روابط پایدار
مدل رابطهای که در این برنامهها به تصویر کشیده میشود، با تعهد بلندمدت و نهاد خانواده بهعنوان یکی از اصلیترین اهداف زندگی، تطابق ندارد. روابط کوتاهمدت و نگاه رقابتی به عشق، مفهومی پایدار برای ساختن خانواده ارائه نمیدهد. به گفته مقالهای در Psychology Today روابط پایدار به صبر، سازگاری و درک متقابل نیاز دارند، در حالی که این برنامهها تصویری بسیار شتابزده و غیرواقعی از عشق به مخاطب القا میکنند.
۶. تاثیرات نامطلوب بر عزتنفس
مخاطبانی که این برنامهها را تماشا میکنند، بهویژه نوجوانان، ممکن است خود را با شرکتکنندگانی که براساس استانداردهای خاص زیبایی انتخاب شدهاند، مقایسه کنند. این مقایسه، به گفته سارا مکنیل در مقالهای از FHS Post میتواند عزتنفس افراد را کاهش دهد و استانداردهای غیرواقعی از زیبایی و تناسب اندام را در ذهن آنها تقویت کند. این موضوع نه تنها به سلامت روانی مخاطبان آسیب میزند، بلکه میتواند منجر به انجام رفتارهای افراطی نظیر رژیمهای سخت یا جراحیهای زیبایی شود.
۷. به دام افتادن در رویاهای موهوم
محیطهای غیرواقعی و داستانپردازیهای احساسی این برنامهها، مخاطبان را در تصوراتی موهوم از عشق و زندگی گرفتار میکند. زندگی واقعی، پر از چالشها و مشکلات است و نیازمند مهارتهایی برای مدیریت مشکلات روزمره است. اما این برنامهها نسخهای فانتزی از روابط ارائه میدهند که میتواند باعث بروز ناامیدی در مواجهه با زندگی واقعی شود.
۸. بزرگ کردن افرادی بیصلاحیت
افرادی که در این برنامهها شرکت میکنند، اغلب به دلایل سطحی (مثل ظاهر جذاب یا ایجاد حاشیه) وارد این فضا میشوند و پس از برنامه، به سرعت تبدیل به چهرههای معروف میشوند. این افراد معمولاً به واسطه ویژگیهایی به شهرت رسیدهاند که تناسبی با الگوهای ارزشی یا آموزشی برای نوجوانان ندارند اما در عوض طی برنامهها میبینیم که خیلی جدی سخنرانی میکنند و از قدرت کائنات و کارما و... برای مخاطب میگویند.

آینهای از روان مضطرب انسان مدرن
«عشق ابدی» در ظاهر برنامهای برای یافتن نیمه گمشده است؛ اما در حقیقت ترسها و تعارضهای شرکتکنندگان و مخاطبان را از طرد شدن، نادیده گرفته شدن و... بازتولید میکند
ملیکا داودیان | روانتحلیلگر
چند وقتی است رئالیتیشویی بهنام «عشق ابدی» در شبکههای اجتماعی منتشر و به میزان قابل توجهی دیده شده است. برنامهای که مجری آن پرستو صالحی، بازیگر ایرانی است که چند سالی است مهاجرت کرده است. در این برنامه، تعدادی دختر و پسر کنار هم در یک ویلای لوکس زندگی میکنند با این هدف که با هم آشنا و وارد رابطه شوند. در این مطلب سعی میکنیم با رویکرد روانتحلیلی، به بررسی این اثر پرحاشیه بپردازیم.
کپی که جدی گرفته شد
قبل از آنکه به تحلیل این برنامه بپردازیم، بد نیست بدانید با اثری مواجه ایم که ایدهاش کپیبرداری و بارها به همین سبک و سیاق در کشورهای دیگر ساخته شده است. بهطور مثال، در کشور آمریکا برنامه The Bachelor یکی از مشهورترین برنامهها در این سبک است. در این برنامه تعدادی از افراد از میان زنان و مردان دیگر به دنبال عشق خود میگردند. یا برنامه Love is Blind که در آن شرکتکنندگان، بدون دیدن چهره یکدیگر، صرفاً از طریق صحبت کردن عاشق هم میشوند و بعد از ملاقات حضوری و خواستگاری، تصمیم میگیرند که ازدواج کنند یا خیر. نسخه استرالیایی این برنامه به نام Love Island نیز شناخته میشود. اما چه میشود که تعداد زیادی از افراد جامعه جذب این سبک برنامهها میشوند که متکی به جذابیتهای کاذب برای دیده شدن هستند؟
چرا عشق ابدی پرمخاطب شد؟
وقتی چنین برنامهای پربیننده میشود، میتواند هشدارهای مهمی داشته باشد. اما چه نیاز پنهانی در زمان دیدن این برنامه بهصورت ناخودآگاه برآورده میشود؟ در فضای روانتحلیلی، چند مفهوم وجود دارد که به روشن شدن این نیاز ناخودآگاه کمک میکند. «لکان»، روانکاو فرانسوی، مفهومی تحت عنوان «فانتزی دیگری ایدهآل» دارد که به روشنتر شدن این فضا کمک میکند. در مفهوم «فانتزی دیگری ایدهآل»، به تصویری ذهنی اشاره دارد که ما از کسی یا چیزی میسازیم و گمان میکنیم اگر به آن برسیم، کامل میشویم یا احساس کمبود درونمان برطرف میشود. در صورتی که این دیگری واقعی نیست، بلکه ساخته ناخودآگاه ماست و همیشه دستنیافتنی باقی میماند. حالا در این برنامه، این توهم که میتوان عشق واقعی را یافت یا برنده شد، پاسخ داده میشود. انگار که میتوان از طریق دیگری (پارتنر عاشقانه)، به نوعی تکامل دست پیدا کرد. همچنین بینندگان هم با همذاتپنداری با این میل و فرافکنی خیالهای عاشقانه خود به شرکتکنندگان، این نیاز ناخودآگاه را تا حدی پاسخ میدهند.
توهمی خطرناک از عشق
اما این خیالات عاشقانه که با دیدن این برنامه به ذهن ما میافتند، چه پیامدهایی دارند؟ بهنظر لکان، این فرایند توهمی بیش نیست و فرد را از واقعیت دور میکند. چنین فرایندی میتواند مانع از روبهرو شدن با دیگریِ واقعی شود، چرا که فاصله زیادی بین آشنا شدن واقعی و چیزی که در این سبک برنامهها نشان داده میشود، وجود دارد. همچنین این نکته قابلتأمل است که افرادی که برای پیدا کردن شریک عاطفی خود به این روشها متوسل میشوند، به درجاتی از فضای سلامت روان دور هستند.
اضطراب رهاشدگی و ترس از طرد شدن
با مشاهده و رصد دقیق رفتار افراد شرکتکننده در این برنامه، میتوان اضطراب رهاشدگی و ترس از طرد شدن را تا حدودی در آنها مشاهده کرد. برای مثال، همین نکته که فرد گمان میکند با یافتن عشق خود، همه کمبودها و کاستیها و تجربیات دردناک دوران کودکی، از جمله فضاهای طرد شدن، برطرف میشود، بیانگر اضطراب اوست.
یا وقتی میبینیم افرادی هستند که در معرض حذف شدن از این برنامه قرار دارند، چون هنوز کسی را انتخاب نکردهاند، اضطراب در آن فرد تشدید میشود. در قسمتی از این برنامه میبینیم یکی از دخترها به فرد مقابل خود که او را انتخاب کرده است، میگوید: «چرا اسم من را تتو نمیکنی؟» همین یعنی احساس ناامنی شدیدی وجود دارد که فرد نیاز دارد برای مطمئن شدن از دیگری، چنین درخواستی کند. یا دختر دیگری از تجربه دردناک از دست دادن والدین خود میگوید و اشاره میکند که شریک عاطفی او باید تمام این نیازها را برآورده کند. در حالی که فرد مقابل، حتی اگر در یک فرایند درست انتخاب شده باشد، در نهایت تنها شریک عاطفی است، نه پدر یا مادر. البته یک رابطه عاطفی میتواند تا درجاتی ترمیمکننده باشد، اما برای ترمیم سوگ از دست دادن والدین یا هر مشکل دیگری، پناه بردن به رابطه عاطفی ممکن است کمککننده نباشد و نیازمند دریافت کمک تخصصی است.
بازنمایی ترسها و تعارضات
این سبک برنامهها در ظاهر به دنبال نمایش مسیری عاشقانه برای رسیدن به «نیمه گمشده» هستند، اما از نگاه روانتحلیلی، در واقع با نمایشی مبتذل مواجه ایم شامل بازنمایی میلها، ترسها و تعارضات ناخودآگاه انسان. این برنامه وعده وصال با دیگریِ ایدهآل را میدهد؛ یعنی این تصویر که اگر عشق درست را پیدا کنیم، کامل میشویم.
اما همانطور که لکان میگوید، میل انسان همیشه به چیزی نشانه میرود که در نهایت دستنیافتنی است. بنابراین نهتنها واقعیت عشق را در چنین اثری نمیبینیم، بلکه برنامه، فانتزیِ ناتمام بودن و تعقیب بیپایان آن را بازتولید میکند. آن هم وقتی شرکتکنندگان با اضطراب طرد شدن، نیاز به تأیید و رقابت برای «انتخاب شدن» مواجهاند که همگی ریشه در ساختارهای دوران کودکی، مانند اضطراب جدایی، دارند. در واقع، در هر فصل از این سبک برنامهها، شاهد نوعی تکرار نمادین روابط اولیه با والدین و رقابت برای مورد عشق واقع شدن هستیم. به همین دلیل، میتوان گفت چنین برنامهای با ترکیبی از فانتزی، هیجان و دردهای سرکوبشده، ما را به تماشای میل خودمان دعوت میکند. میل به کامل شدن، عشق بینقص و پذیرفته شدن؛ اما در دل ساختاری که دقیقاً همین میلها را دستنیافتنی نگه میدارد. به همین دلیل میتوان گفت که رئالیتیشوهای عاشقانه، بیش از آن که حقیقت عشق را بازگو کنند، آینهای از روان ناآگاه انسان مدرن هستند.
10 صفحه اول
پربازدیدترین اخبار
اخبار برگزیده
-
ادعای عجیب 50 هزار مگاوات برق خوشیدی
-
وقف توت برای زائران امام رضا(ع)
-
لکه ابدی بر عشق
-
شوک غیرمنتظره استقلال!
-
خلیج فارس، چَشم در چَشم!
-
امنیت، مونتاژپذیر نیست!
-
توصیه ای به جناب آقای روحانی
-
تجارت با ثروت سعودی
-
لوبیاچیتی به قیمت گوشت!
-
بلندگوهای کوتاه قد
-
کودک کشی آلودگی هوا
-
اسرار جنایت خیابانی در پاتوق سیاه !
-
کامروایی کامران در «برمودا»