چون آخرین چراغ خیابان

نگاهی به کتاب «زیبایی نگرانم می‌کند» ،اثر علی شفیعی

نویسنده:

مترجم:

  حیدر کاسبی-مجموعه شعر «زیبایی نگرانم می‌کند» کتابی است که به ذات اندوهگین جهان نزدیک است و از آن به ذات شاعرانه انسان نزدیک‌تر است. انسانی که راوی دل‌تنگی است و از کشیدن بار فراق و رنجی که به دوش می‌کشد، گریزان نیست.


 اول تو گفتی دوستت دارم
شاعر همه‌چیز را پذیرفته است و انگار می‌خواهد به غمی که از فراق یار نصیبش شده به‌نوعی قداست ببخشد:
«اگر تو بخواهی/ دور می‌ایستم/ چون آخرین چراغ خیابان / اما روشن»
اگر هزار بار دیگر به دنیا بیاید عشق را با تمام نامرادی‌ها انتخاب می‌کند و از خطر نکردن بیزار است:
«دوباره استخوان‌هایم را جمع می‌کنم/ برای دوست داشتن»
شاعر، بی‌آنکه قدحی سر کشیده باشد، در خلسه‌ای ابدی است و نمی‌خواهد انسانی باشد با یک سرنوشت دیگر و در جغرافیایی دورتر خودش را نمی‌بیند، او در برابر عشق یک تسلیم محض است و اگر غول چراغ جادو بیاید چیزی جز آنچه از فراق نصیبش شده نمی‌خواهد:
«طلا در گیسوانت / نقره در پیراهن ات/ اگر چراغ جادویی بیابم/ با سه آرزو / تو /تو / تو»

 انسجام در متن
علی شفیعی در کتاب «زیبایی نگرانم می‌کند» با تمام پریشانی‌ها و پراکندگی‌های خاطری که یک شاعر می‌تواند داشته باشد، به‌شدت منسجم است و مثل خیلی از شاعران امروزی از این شاخه به آن شاخه نمی‌پرد. او در همه لحظات و صفحات کتاب حواسش هست که از ضمیر دوم‌شخص مفرد که ازقضا غایب است سخن بگوید و این گونه نیست که در بخش‌هایی از کتاب موضوع سرایش عوض شود.
همین ویژگی علی شفیعی بی‌آنکه بخواهد به کتاب او انسجام داده و آن را از شلختگی و تزاحم تصاویر دور کرده است. این گونه است که مخاطب همواره از ابتدا تا انتهای کتاب روایت شاعر از دل‌تنگی‌اش برای یار را می‌خواند و دچار سردرگمی نمی‌شود:
«اتوبوس‌ها می‌توانستند/ بازوان شهری باشند / که تو را به من برسانند/ پیاده‌روها / و انگشتان اشاره مردم / اما.../ اما نبودن تو / خورشید را در هر سرزمینی می‌توان یافت/ نباشم / سال خواهد چرخید / فکر خواهی کرد / دلت به‌اندازه ماهی تنگ بی‌حوصله خواهد شد/ دور شده‌ام / که حتی تلفظ مکانم برایت دشوار باشد»
یکدست بودن یک مجموعه بسیار حائز اهمیت است و به خوانش آن بسیار کمک می‌کند. بعضی از کتاب‌های شعر هستند که بیشتر ازآن‎که وحدت موضوع و یکنواختی را که از مهم‌ترین ویژگی‎های یک مجموعه شعر هستند، رعایت کنند، شبیه به کشکولی هستند که از هر دری سخن می‌گویند. مجموعه «زیبایی نگرانم می‌کند» از این انتقاد مبرا بوده و همین ویژگی منسجم بودن به جاذبه‌های آن کمک کرده است.
«تنهایی‌ات را / چون هرمی سنگ به سنگ چیدم/ و پاره‌های انتظارم را / چون رفوگری مغموم می‌بردم / تنهایی‌ات را بازگردان / و گریه‌هایم را / در غروب هر جمعه که نباشی / عزیزی را به خاک می‌سپارم» 

دست‌یافتنی و ملموس
شاعر مجموعه «زیبایی نگرانم می‌کند» بیشتر از هرکسی با خودش وفادار است و نمی‌خواهد با شعرهایش جهانی را نجات دهد. کلمه‌ها در کتاب او به معنای واقعی صمیمی‌اند و تصاویر کاملاً عینی، او از جهان دیگری سخن نمی‌گوید و مخاطبش کسی بیرون از خود او نیست. برای همین هم هست که همه‌چیز در شعر او ملموس است و آنقدرها دور از دسترس نیست. گمشده شاعر میان همین کوچه خیابان است و در ابرها ناپدید نشده.
کتاب، از تکنیک‌های گل‌درشت خالی است و صنعت‌های ادبی اگر لازم باشند در سطرها استفاده می‌شوند بی‌آن‎که خودنمایی کرده باشند. شفیعی ساده‌ترین راه ممکن را برای ارتباط با مخاطب انتخاب می‌کند. او می‌گذارد شعر راه خودش را برود و هر جا لازم بود تشبیه و استعاره و ایهام خودشان در شعر اتفاق بیفتند:
«درخت به فوج پرندگان چه گفت/ که بازنگشتند»
مجموعه شعر «زیبایی نگرانم می‌کند» در سال ۱۳۹۵ توسط نشر «آرادمان» منتشر شده است.
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین