بدون نقاب با مخاطب
نگاهی به کتاب «یادِ نئون بهخیر» نوشته «دیوید فاستر والاس»نویسنده:
مترجم:
حیدر کاسبی -calture@khorasannews.com
«به صحرا شدم عشق باریده بود». شاید این کوتاهترین داستان ادبی جهان باشد که عطار در قرن هفتم و در ذکر بایزید بسطامی نوشته است. اگر چه که در ادامه میگوید «چنانکه پای در برف فرو شود پای من به عشق فرو میشد»، اما همان یک سطر هم حق مطلب را ادا میکند و میتواند یک داستان کوتاه با معنای بلند باشد. گلستان سعدی هم پر است از این داستانهای کوتاه و به اصطلاح مینیمال که با اینکه این سالها در ادبیات اروپا و جهان رایج شده است، در سالهای بسیار دورتر نویسندگان و شاعران ایرانی بدون هیچ ادعا و بی آنکه اسمی روی این سطرها گذاشته باشند، مینوشتهاند؛ مثلاً به این حکایت سعدی دقت کنید که چگونه در موجزترین شکل ممکن با مخاطبش ارتباط برقرار میکند بی آنکه از برچسبهایی مثل مینیمال یا چیز دیگری استفاده کرده باشد:
«پادشاهی پارسایی دید، گفت: هیچت از ما یاد میآید؟ گفت: بلی، هر وقت که خدای را فراموش میکنم».دیگر چه حرفی برای گفتن یا نگفتن باقی میماند؟
آمدم، ماندم، خندیدم، مُردَم
میگویند کوتاهترین داستان ادبی جهان را ارنست همینگوی نوشته است و برای آن در یک مسابقه داستان کوتاه جایزه گرفته است و آن داستان این است: «برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده». البته که زیباست. بسیار هم زیبا، اما چه کسی میتواند بگوید کوتاه ترین داستان ادبی جهان را چه کسی و در چه زمانی نوشته است؟ آیا این شعر زیبا از ناظم حکمت، خودش یک داستان کوتاه و بینظیر نیست؟
«گفت بیا/ گفت بمان/ گفت بخند/ گفت بمیر/ آمدم/ ماندم/ خندیدم/ مُردم»
از ترسها و تنهاییهای انسان
در حوزه داستان کوتاه در سالهای اخیر کتابهای زیادی نوشته شده و اقبال عمومی هم به آنها واکنش مثبتی نشان داده است. از داستانهای کوتاه چخوف گرفته تا نویسندگان آمریکایی و ایرانی ذائقه مخاطب را اینگونه دیدهاند که به سمت مینیمالنویسی روی بیاورند. یکی از این کتابها مجموعه داستان کوتاه «یاد نئون بهخیر» نوشته «دیوید فاستر والاس»، نویسنده آمریکایی است که با رمان «شوخی بیپایان» به شهرت رسید. این رمان در سال ۲۰۰۶ جزو صد رمان برتر جهان شناخته شد.
کتاب «یاد نئون بهخیر» در مجموع چهار داستان دارد که با نثری پستمدرن و نگاهی روشنفکرانه پیش میرود و درونمایه همه آنها تنهایی و ترس انسان معاصر است. نویسنده با نگاهی تراژیک به همه چیز میکوشد تا تصویری واقعی از زندگی را نشان دهد. نه بدبین است نه خوشبین و نه حتی آرمانگرایانه. یک نگاه کاملا واقعی از نبرد انسان با جهان جدید صنعتی و مدرن که متاسفانه طرف پیروز ماجرا انسان نیست؛ بلکه چرخدندههای صنعتی است که او را یک مصرفکننده و موجودی روزمره بار آورده است. انسانی که خواسته و ناخواسته وارد انواع و اقسام بازیها شده و چیزی به اسم «پرهیزکاری» در اعماق وجودش به فراموشخانه سپرده شده است. مصداق واقعی «حقیقت تلخ است» را میتوان در کتاب «یاد نئون بهخیر» مشاهده کرد.
روایت صادقانه
داستان اول با همان عنوان روی جلد «یاد نئون بهخیر» روایت صادقانه کسی است که سعی میکند پشت هیچ نقابی زندگی نکند. با شناختی که از «دیوید فاستر» داریم، این داستان به نوعی میتواند زندگینامه خود او هم باشد. در بخشی از داستان میخوانیم:
«یکی از فرضیههای دکتر روانکاوم این بود که در زندگی دو راه بیشتر پیش پای آدم نیست؛ عشق و ترس. این دو هرگز همزمان بروز نمیکنند. مردان امروزی مدام در هراساند، هراس از اینکه به قدر کافی بزرگ نباشند و باید بزرگی خود را دائم به دیگران ثابت کنند تا کمی احساس امنیت داشته باشند و همین ترس عشق واقعی را ناممکن میکند».
سه داستان دیگر هم در همین حال و هوا میگذرند و در تمام لحظات کتاب «دیوید فاستر» سعی میکند با مخاطبش روراست باشد. «یاد نئون بهخیر» با چندین ترجمه در ایران منتشر شده است که یکی از آنها ترجمه پرستو گرانمایه است و در نشر ثالث چاپ شده است.
«به صحرا شدم عشق باریده بود». شاید این کوتاهترین داستان ادبی جهان باشد که عطار در قرن هفتم و در ذکر بایزید بسطامی نوشته است. اگر چه که در ادامه میگوید «چنانکه پای در برف فرو شود پای من به عشق فرو میشد»، اما همان یک سطر هم حق مطلب را ادا میکند و میتواند یک داستان کوتاه با معنای بلند باشد. گلستان سعدی هم پر است از این داستانهای کوتاه و به اصطلاح مینیمال که با اینکه این سالها در ادبیات اروپا و جهان رایج شده است، در سالهای بسیار دورتر نویسندگان و شاعران ایرانی بدون هیچ ادعا و بی آنکه اسمی روی این سطرها گذاشته باشند، مینوشتهاند؛ مثلاً به این حکایت سعدی دقت کنید که چگونه در موجزترین شکل ممکن با مخاطبش ارتباط برقرار میکند بی آنکه از برچسبهایی مثل مینیمال یا چیز دیگری استفاده کرده باشد:
«پادشاهی پارسایی دید، گفت: هیچت از ما یاد میآید؟ گفت: بلی، هر وقت که خدای را فراموش میکنم».دیگر چه حرفی برای گفتن یا نگفتن باقی میماند؟
آمدم، ماندم، خندیدم، مُردَم
میگویند کوتاهترین داستان ادبی جهان را ارنست همینگوی نوشته است و برای آن در یک مسابقه داستان کوتاه جایزه گرفته است و آن داستان این است: «برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده». البته که زیباست. بسیار هم زیبا، اما چه کسی میتواند بگوید کوتاه ترین داستان ادبی جهان را چه کسی و در چه زمانی نوشته است؟ آیا این شعر زیبا از ناظم حکمت، خودش یک داستان کوتاه و بینظیر نیست؟
«گفت بیا/ گفت بمان/ گفت بخند/ گفت بمیر/ آمدم/ ماندم/ خندیدم/ مُردم»
از ترسها و تنهاییهای انسان
در حوزه داستان کوتاه در سالهای اخیر کتابهای زیادی نوشته شده و اقبال عمومی هم به آنها واکنش مثبتی نشان داده است. از داستانهای کوتاه چخوف گرفته تا نویسندگان آمریکایی و ایرانی ذائقه مخاطب را اینگونه دیدهاند که به سمت مینیمالنویسی روی بیاورند. یکی از این کتابها مجموعه داستان کوتاه «یاد نئون بهخیر» نوشته «دیوید فاستر والاس»، نویسنده آمریکایی است که با رمان «شوخی بیپایان» به شهرت رسید. این رمان در سال ۲۰۰۶ جزو صد رمان برتر جهان شناخته شد.
کتاب «یاد نئون بهخیر» در مجموع چهار داستان دارد که با نثری پستمدرن و نگاهی روشنفکرانه پیش میرود و درونمایه همه آنها تنهایی و ترس انسان معاصر است. نویسنده با نگاهی تراژیک به همه چیز میکوشد تا تصویری واقعی از زندگی را نشان دهد. نه بدبین است نه خوشبین و نه حتی آرمانگرایانه. یک نگاه کاملا واقعی از نبرد انسان با جهان جدید صنعتی و مدرن که متاسفانه طرف پیروز ماجرا انسان نیست؛ بلکه چرخدندههای صنعتی است که او را یک مصرفکننده و موجودی روزمره بار آورده است. انسانی که خواسته و ناخواسته وارد انواع و اقسام بازیها شده و چیزی به اسم «پرهیزکاری» در اعماق وجودش به فراموشخانه سپرده شده است. مصداق واقعی «حقیقت تلخ است» را میتوان در کتاب «یاد نئون بهخیر» مشاهده کرد.
روایت صادقانه
داستان اول با همان عنوان روی جلد «یاد نئون بهخیر» روایت صادقانه کسی است که سعی میکند پشت هیچ نقابی زندگی نکند. با شناختی که از «دیوید فاستر» داریم، این داستان به نوعی میتواند زندگینامه خود او هم باشد. در بخشی از داستان میخوانیم:
«یکی از فرضیههای دکتر روانکاوم این بود که در زندگی دو راه بیشتر پیش پای آدم نیست؛ عشق و ترس. این دو هرگز همزمان بروز نمیکنند. مردان امروزی مدام در هراساند، هراس از اینکه به قدر کافی بزرگ نباشند و باید بزرگی خود را دائم به دیگران ثابت کنند تا کمی احساس امنیت داشته باشند و همین ترس عشق واقعی را ناممکن میکند».
سه داستان دیگر هم در همین حال و هوا میگذرند و در تمام لحظات کتاب «دیوید فاستر» سعی میکند با مخاطبش روراست باشد. «یاد نئون بهخیر» با چندین ترجمه در ایران منتشر شده است که یکی از آنها ترجمه پرستو گرانمایه است و در نشر ثالث چاپ شده است.
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین