در امتداد تاریکی

وعده هایی که رنگ باخت ! 

نویسنده:

مترجم:

از همان روزی که به عقد پسرخاله ام درآمدم او بی پرده مقابلم ایستاد وگفت:مرا دوست ندارد!وسپس ادعا کرد فقط به خاطر اصرار مادرش حاضر به ازدواج با من شده است ...زن45ساله با بیان این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مصلای مشهد گفت:آن زمان دختری نوجوان بودم و با این جملات پسرخاله ام قلبم شکست.زمانی که موضوع را برای مادرم بازگو کردم، او گفت:من با خاله ات صحبت می کنم این حرف ها را در آغاز زندگی جدی نگیر!اگر به شوهرت محبت کنی!عاشقت می شود.هرچه به مادرم می گفتم او دختر دیگری را دوست دارد ولی باز هم مرا تشویق به ادامه زندگی مشترک می کرد تا این که مدتی بعد «قاسم» به مصرف مواد افیونی رو آورد و این گونه اختلافات خانوادگی ما شدت گرفت. در حالی که صاحب 2دختر شده بودم روزهای سختی را می گذراندم چرا که هیچ علاقه ای بین ما وجود نداشت. بالاخره حدود10سال قبل که دختر کوچکم 8سال بیشتر نداشت، از «قاسم»طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم اما خودم احساس می کردم که تامین مخارج زندگی من و فرزندانم برای پدرم خیلی سخت شده است. در همین حال خودم منزلی را اجاره کردم و دریک کارخانه بسته بندی موادغذایی مشغول کار شدم تا سربار خانواده ام نباشم. طولی نکشید که دختر بزرگ ترم ازدواج کرد و با جهیزیه مختصری که برایش تامین کردم به دنبال سرنوشت خودش رفت و من با دختر دیگرم تنها ماندم. هنوز 3 سال از ماجرای طلاقم نگذشته بود که روزی یکی از همکارانم از من خواستگاری کرد و با وعده و وعیدهای زیادی مدعی شد از من و دخترم طوری مراقبت می کند که خوشبخت ترین زن روی زمین شوم! او ادعا کرد برایم منزلی اجاره می کند و مخارج من و دخترم را می پردازد به گونه ای که دیگر نیازی به کار درکارخانه نداشته باشم اما وقتی به عقد موقت او درآمدم  و دیگر با وعده های«فریبرز»سرکار نرفتم، ناگهان همه چیز رنگ باخت و دیگر از آن وعده های زیبا و فریبنده خبری نبود. دوباره به سرکارم بازگشتم ولی شوهرم اجازه نمی داد بعد از پایان کار،ازخانه بیرون بروم!خودش نیز خیلی کم به من سرمی زد. گاهی خیلی از ازدواجم پشیمان می شدم و به این رابطه سرد و بی روح افسوس می خوردم اما بازهم با همین شرایط به این زندگی ادامه می دادم چرا که دیگر نمی توانستم برای بار دوم نیز طلاق بگیرم تا این که احساس کردم دخترم از نگاه های نامتعارف همسرم رنج می کشد و دوست ندارد تنها در خانه بماند! به همین دلیل تصمیم به طلاق گرفتم اما ای کاش ...گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با راهنمایی های تجربی سرهنگ محمدولیان (رئیس کلانتری مصلای مشهد)اقدامات مشاوره ای و روان شناختی و بررسی های تخصصی این ماجرا در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی  با همکاری
 پلیس پیشگیری خراسان رضوی
10 شماره آخر