printlogo


زندگی شطرنجی

​​​​​​​
پدربزرگ من... چیز زیادی ازش یادم نمیاد جز این که شطرنج بازی کردن رو بهم یاد داد. هر بار که بازی‌مون تموم می‌شد و مهره‌ها رو توی جعبه‌اش می‌ذاشتیم، یه چیز بهم می‌گفت، هنوز صدای آرومش تو گوشمه: «می بینی کرول! زندگی مثل شطرنجه، وقتی بازی تموم می شه همه مهره‌ها، پیاده‌ها، شاه‌ها و وزیرها‌ همه به یک جعبه برمی‌گردن.»
برگرفته از «دروغگویی روی مبل» 
اثر اروین دی یالوم