آفت دنیای ما
دکتر المیرا لایق روان پزشک- ویزیت خانه سالمندان داشتم. میان مسافران جدید پیرزنی است با صورتی گرد و سفید. ناخودآگاه یاد ننه نقلی میافتم. پرستار میگوید که او شکایتی ندارد اما شاد نیست. کمی با هم حرف میزنیم. موقع خروج یکی از کارکنان غر میزند: «عجب خانواده بیوجدانی دارد آخه اینکه آزارش ...». مسیر صحبت را عوض میکنم چون معتقدم قضاوت آفت دنیای ماست. عصر همان روز اولین مراجعه کننده درمانگاه خانم میانسالی است. تا روبهرویم مینشیند، میگوید: «امروز خانه سالمندان بودید، مادرم چطور بود؟» از مشخصاتی که داد، فهمیدم ننه نقلی را میگوید و آمده حالش را از من بپرسد. گفتم: «خوب است. چند وقت است او را ندیدهاید؟» گفت: «از همان روزی که بردمش. هرروز ظهر تا پشت در مرکز میروم اما نمیتوانم در چشمهایش نگاه کنم». آثار کبودی صورت زن حکایت از زندگی سختش دارد و ... . من باز مسیر صحبت را عوض میکنم چون معتقدم قضاوت آفت دنیای ماست.