printlogo


چطور فریب می‌خوریم که تا ابد وقت داریم؟

​​​​​​​باید با این حقیقت مواجه شویم که ما احتمالاً نمی‌توانیم همه کارهایی را که زمانی فرض می‌کردیم برای انجام‌شان وقت کافی خواهیم داشت، انجام دهیم؛ چه یادگیری زبان باشد، چه شروع یک پروژه کاری، چه سفر به دور جهان یا نوشتن رمان ۱۰۰صفحه‌ای! به گزارش «راهنماتو»، یکی از جذابیت‌های دوران جوانی آن است که حس می‌کنیم ظرفیت‌ و وقت ما بی‌پایان است. زندگی در مقابل چشم‌مان وسیع و منبسط جلوه می‌کند، درست مثل یک ناشناخته بزرگ، مثل یک بوم نقاشی که امیدواریم با درخشان‌ترین رنگ‌هایمان، رویش نقاشی کنیم.

 وقتی وقت‌مان تمام می‌شود
اما همیشه بین رویاپردازی‌های ابتدایی و رسیدن به خط پایان اتفاقات خیلی زیادی ممکن است رخ دهد. بعضی‌ از ما همان طور که به خط پایان این رویاها نزدیک می‌شویم، به پشت سرمان نگاه می‌کنیم، به تصمیماتی که در این مسیر گرفتیم. ما به اشتباهات و خطاهای گذشته‌مان نگاه می‌کنیم، به شکست‌هایمان و به اوقاتی که به بیهودگی و سرگردانی سپری شد و به مسیرهایی که طی نکردیم. در این بین سعی می‌کنیم موفقیت‌ها و زمان‌هایی را که در آن‌ها احساس می‌کنیم به درست‌ترین شکل ممکن عمل کردیم، ارج بنهیم و تحسین کنیم. با در نظر داشتن همه این‌ها، یک حقیقت را نباید فراموش کنید و آن این که پیش از آن که رویاها و خواسته‌هایمان در زندگی تمام شود، وقت‌مان تمام خواهد شد.
می دانید مشکل کجاست؟
این که ما به تصور این که فهرست کارهایی را که باید انجام دهیم، می‌توانیم به فردا موکول می‌کنیم، فکر می‌کنیم رویاهایمان هم اگر همین روز محقق نشوند، فردایی برای تحقق‌شان وجود دارد. ما همیشه فکر می‌کنیم فردایی وجود دارد. تازه وقتی به خط پایان نزدیک می‌شویم، با این حقیقت مواجه می شویم که فرداهای کمی باقی مانده‌اند و آن‌جا متوجه می‌شویم که ما حقیقتاً نمی‌توانستیم در زندگی‌مان همه چیز و همه فرد باشیم، ما نمی‌توانستیم و نمی‌توانیم همه کارهای عالم را انجام دهیم، همه غذاها را بچشیم، همه سرگرمی‌ها را امتحان کنیم، همه مهارت‌های جذاب را یاد بگیریم. این حقیقت هوشیارکننده و تلخ است اما اگر بتوانیم هضمش کنیم، به مراتب موفق‌تر خواهیم بود.
 چرا این حقیقت را باید بپذیریم؟
هدف از پذیرفتن این حقیقت دشوار چه می‌تواند باشد؟ پذیرش این حقیقت چه کمکی به پیشرفت ما می‌کند؟ حقیقت آن است که هر کسی باید در زندگی‌اش معنای خودش را کشف کند. اما دکتر جاش گرسل، روان‌درمانگر، برای روشن شدن این مسئله و به عنوان فردی که احساس می‌کند فرداهای کمی در پیش روی او وجود دارد، معنای خودش از زندگی را با ما درمیان می‌گذارد. او می‌گوید: «حقیقت این است: ما آن چنان که فکر می‌کنیم مهم نیستیم. ما واقعاً مرکز کائنات نیستیم که همه چیز به دور آن بچرخد. ما خواهیم مرد و جهان بدون ما ادامه خواهد یافت. بسیاری از چیزهایی که زمانی تصور می‌کردیم از اهمیت نهایی برخوردارند، چنین نبوده‌اند». پذیرفتن این حقیقت رهایی‌بخش است. پذیرش این حقیقت می‌گوید بهتر است بیش از زیستن در آرزوها و رویاها، در لحظه حال زندگی کنیم. در رهاکردن این تقلای قهرمانانه برای «شدن» به جای «پذیرش آن چه اکنون هستیم»، آرامشی دلچسب وجود دارد. در رها کردن آرزوها برای رسیدن به جایگاهی، به جای پذیرفتن آن چه اکنون هستیم، آرامش هست. در زندگی کردن با همه وجود در زمان حال و لذت بردن از اکنون، به جای تصور یک آینده خیالی لذت هست. حالا شما این نکته را می‌دانید، دست به انتخاب بزنید، برای لذت‌بردن از زندگی و موفق‌تر شدن یادتان باشد که شما نمی‌توانید همه چیز و همه فرد باشد!