مـرگ تلـخ دختـر طلاق !
دخترم 6سال بیشتر نداشت که من از شوهرم طلاق گرفتم و«ژیلا» را به پدرش سپردم اما همسر سابقم مردی سابقه دار بود و بیشتر روزگارش را در زندان می گذراند به گونه ای که اکنون نیز به جرم شرکت در نزاع دسته جمعی روانه زندان شده است . از سوی دیگر «ژیلا»از همان دوران کودکی که فرزند طلاق نام گرفت نزد مادربزرگ پدری اش ماند و من هم با مرد دیگری ازدواج کردم، به همین خاطر خیلی کم دخترم را می دیدم و او هم زیاد علاقه ای به من نداشت چراکه از ازدواج دوباره من ناراحت بود و من هم نمی توانستم او را نزد خودم ببرم!
این حوادث ناخواسته موجب شد تا دخترم گوشه گیری و خلوت گزینی را پیشه کند به طوری که یک بار حدود30روز در بیمارستان روان پزشکی بستری شد. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که مدتی قبل فهمیدم دخترم در فضاهای مجازی با پسر جوانی آشنا شده و با خواندن خطبه عقد با یکدیگر محرم شده اند. با آن که «عزت»پسر خوب و مهربانی بود اما خانواده اش که از قشر متمول جامعه بودند و در منطقه بالاشهر سکونت داشتند، به ازدواج آن ها رضایت ندادند اما نمی دانم چگونه دخترم دست به خودکشی زده است و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است در همین حال «عزت»جوان22ساله که مدعی بود «ژیلا»همسر شرعی اوست درباره ماجرای تلخ مرگ او به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت:حدود2 سال قبل با «ژیلا»در فضای مجازی آشنا شدم و با یکدیگر ارتباط داشتیم تا این که ماه قبل با وجود مخالفت های شدید خانواده ام او را به عقد شرعی خودم درآوردم ولی این موضوع «ژیلا»را خیلی اذیت می کرد چراکه هیچ وقت نمی توانستیم به خانه پدرم برویم!
از سوی دیگر در خانه مادربزرگ «ژیلا»هم جایی برای کنار یکدیگر بودن نداشتیم و آواره و سرگردان شده بودیم. به همین دلیل من از طریق سایت های واسطه گری سوئیت نقلی را در حاشیه شهر به مدت یک شب اجاره کردم و به اتفاق یکدیگر به آن سوئیت رفتیم. در بین راه مقداری تنقلات و غذا خریدم ولی این آوارگی موجب درگیری لفظی بین ما شد،چراکه «ژیلا»از این وضعیت به شدت ناراحت بود و همواره از سرنوشت سیاه خود سخن می گفت! در این شرایط او را به آغوش کشیدم و با ابراز محبت سعی کردم تا گذشته تلخ خود را فراموش کند ولی بعد از صرف شام ناگهان متوجه بازشدن پوشش بسته قرص شدم اما «ژیلا»ادعا کرد قصد دارد یک چهارم قرص متادون(قرص های مخدردار)مصرف کند. او به این قرص ها اعتیاد داشت و این نوع قرص را درون کیفش قرار می داد .
خلاصه حدود ساعت 4 بامداد با صدای نفس های همسرم از خواب بیدار شدم و دیدم او خیلی به سختی نفس می کشد. او را بیدار کردم تا درست بخوابد و خودم دوباره خوابیدم اما چندساعت بعد متوجه شدم که او نفس نمی کشد. خیلی ترسیدم و خواستم با اورژانس تماس بگیرم اما به پیشنهاد مالک سوئیت در حالی«ژیلا» را به درمانگاه رساندم که مادرش در پاسخ به تماس تلفنی من گفت:سرکار است و نمی تواند بیاید!
بالاخره«ژیلا»را از مرکز درمانی به بیمارستان اعزام کردند ،ولی او آن جا از دنیا رفت و ... اما ای کاش ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است تحقیقات ویژه پلیس زیر نظر مستقیم سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری سپاد مشهد)با دستورهای خاص مقام قضایی برای ریشه یابی مرگ تلخ این دختر 16ساله ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی