تِم ثابت کتابفروشیهای بزرگ امروزی، فضایی بزرگ است که باید از یک بخش جذاب و رنگارنگ لوازمتحریر خارجی عبور کنید؛ به یک بخش یا طبقه پر از انواع اکسسوری، گلدان و... برسید و مدام وسوسه خرید را کنترل کنید، بخش بازیهای فکری را که رد کنید، تازه بوی قهوه به مشامتان میرسد؛ با دیدن آدمهایی که در انواع و اقسام ژستها در حال عکس گرفتن هستند؛ میتوانید بفهمید تازه به کتابها نزدیک شدهاید. بیشتر این کتابفروشیهای بزرگ یک بخش پرفروشها دارند که عموماً کتابهای خودیاری، توسعه فردی و رمانهای ترند در آن گذاشته شده است و بهطور معمولی در آن خبری از کتابهای عمیق نیست. کمی که بگردید در فضایی کوچک شاید بتوانید قفسه بندیهای موضوعی کتاب را پیدا کنید که در بیشتر مواقع خلوتترین بخش این مجموعهها هستند. کتابفروشیهایی که برخلاف قبل در آنها خبری از یک فروشنده کتابخوان نیست و با جوانهایی مواجه میشویم که عینک گرد، ته ریش و سیستمی دارند که برای بودن یا نبودن کتاب به جستوجو در آن اکتفا میکنند بدون آنکه خودشان چیز زیادی از محتوای کتابها بدانند. البته قیافههایشان خوب است و به درد تبلیغات بین برنامههای تلویزیونی میخورد. اگر در بخشهای دیگر وسوسه خرید لوازمتحریر و کاپوچینو بودجهتان را کم نکرده باشد شاید کتابی خریده باشید و پای صندوق است که میفهمید مابقی عموماً با کتاب خارج نمیشوند. شاید نتیجه حضورشان یکی دو اکسسوری شیک برای دکور اتاق یا یک آلبوم موسیقی و کمی لوازمتحریر فانتزی باشد؛ شاید هم کلاً چند عکس برای استوریها کاسب شده باشند. راستی این فروشگاهها در فرهنگ کتابخوانی چه تاثیری دارند؟
کتاب فروشی ها ادایی می شوند؟کتابفروشیهای بزرگ و چندمنظوره ویژگیهای مثبت و منفی دارند که باید با توجه به آنها سراغشان برویم تا تجربه ای مفید داشته باشیم
چند سالی است که کتابفروشیهای بزرگ مهمان شهرهای ما هستند و ازقضا حضور در آنها واقعاً هم حال خوبی ایجاد میکند؛ اما گاهی ممکن است برای خرید کتاب سری به آنها بزنیم و بعد حس کنیم به نسبت هزینهای که کردیم حس خوبی نداریم؛ به ویژه اینکه بچهها در دنیای جذاب اسباببازی و بازی های فکری غرق میشوند و کتابها را نادیده میگیرند؛ خودمان هم به عنوان پدر و مادر، وقتی یک عمر با لوازمتحریر تکراری سر کردیم با دیدن آنهمه خودکار، رواننویس، اتود و... به وجد میآییم و دلی از عزا درمیآوریم. خلاصه این فروشگاهها هدفشان جلب مخاطب و کسب درآمد است؛ اما ما باید با ذهنیت دقیقتری سراغشان برویم تا وقتی بودجهای مشخص برای خرید کتاب داریم صرف چیزهای غیرضروری نشود.بخش خوب ماجراکتابفروشیهای بزرگ فرصت خوبی برای حرکت خانوادگی هستند. اتمسفر خوبی دارند و برای تمامی اعضای خانواده محصولاتی در آنها پیدا میشود؛ بهشرط آنکه قبلش بودجه مشخصی را به همه اعلام کنیم و چه بهتر که سهم خود کتاب را هم تعیین کنیم تا مظلوم واقع نشود.
با وجود این فروشگاهها، بازیهای فکری هم وارد فاز جدیدی شدند؛ هم تنوع بیشتری دارند؛ هم در جایی ارائه میشوند که حق انتخاب بهتری پیشروی بچههاست. قبلاً برای خرید یک بازی فکری خانواده وارد اسباببازی فروشی میشد و طبیعتاً یک بازی فکری شانس کمتری مقابل تفنگ یا عروسک داشت.
فرصتی کوتاه برای نشستن، مطالعه و انتخاب باحوصلهتر در این فروشگاهها برقرار است. پیش از این کتابفروشیها کوچک بودند و نمیشد با حوصله دنبال یک کتاب گشت، ورقش زد؛ چند صفحهای را خواند و بعد انتخابش کرد.
برگزاری رویدادهای فرهنگی به ویژه حول کتاب یکی از امتیازهای جالب این فروشگاههاست که فضای بزرگ زمینهاش را فراهم کرده و باعث میشود اهالی کتاب با نویسنده یا تسهیلگران حول کتاب گپوگفت داشته باشند.
و اما بد...
وجود بازیهای فکری را میتوان در این فروشگاهها توجیه کرد؛ اما اسباببازیهای گرانی که در برخی از آنها وجود دارد، چه ربطی با دنیای کتاب و کتابخوانی دارند؟ بازی معمایی، شبیهساز اتاق فرار و... بالاخره نسبتی با فکر و ... دارند اما کوادکوپتر را کجای دلمان بگذاریم؟
لوازمتحریر ایرانی این روزها تنوع خوبی دارند و از قضا میتوانند با نمونههای خارجی در خیلی از حوزهها رقابت کنند؛ اما وجود لوازمتحریر خارجی که چشمنواز هم هستند، در برخی از این فروشگاهها پررنگ است و بدجوری دلبری میکنند.
از کتابفروشیهایی که دغدغه فرهنگ جامعه را دارند انتظار میرود روی ذائقه مخاطب اثرگذار باشند. این روزها برخی از بلاگرهای حوزه کتاب با ناشران همراه میشوند برای ایجاد موج روی کتابها. در مواردی هم برخی کتابها به ویژه در حوزه رمان و توسعه فردی، بهرغم استقبال زیاد مخاطبان، محتوای خوبی ندارند. کاش کتابفروشیها چنین آثاری را به بهانه پرفروش بودن در بخشی مجزا نگذارند و حتی الامکان با کمک فروشندهها، کتابهای بهتری را متناسب با نیاز مخاطب معرفی کنند.
در ادامه نکته قبلی، این موضوع هم در فروشگاههای بزرگ خیلی به چشم میآید که فروشندهها که عموماً دانشجویانی هستند که کار پارهوقت انجام میدهند، تسلطی روی محتوا و موضوعات ندارند و در نهایت فقط جای کتابها را میدانند که این هم برخلاف تعامل خوب کتابفروشیهای قدیم با مخاطبان است.
این بخش بد ماجرا بهطور مستقیم مربوط به کتابفروشیهای بزرگ و چندمنظوره نمیشود؛ بلکه خودمان باید حواسمان باشد همانطور که هایپرمارکتها ممکن است به کسب و کارهای کوچک محلی لطمه بزنند، این فروشگاهها هم ممکن است کتابفروشیهای محلی را از دور خارج کنند.
و حالا بخش جلف ماجرا اکسسوریهای داخل این فروشگاهها قشنگ هستند اما غیرکاربردی و بعضاً کاملاً ادایی و البته خیلی هم گران. بدون مجسمه داخل کتابخانه و بدون نشانک گران هم میشود کتابخوان شد چطور؟ با خواندن خود کتاب. ما وقتی با بودجه مشخصی وارد این فروشگاهها میشویم، هرچقدر خریدهای جانبی داشته باشیم این سهم کتاب است که کم میشود. اخیراً که هزینه بستهبندی کتابها به اشکال مختلف خودش اندازه یک کتاب خوب است.
اینکه دوری بین کتابها بزنیم و بعد برای رفع خستگی قهوهای بنوشیم، بد که نیست هیچ، خیلی هم خوب است؛ اما کافههای داخل این کتابفروشیها گاهی جشن تولد برگزار میکنند؛ پر از سروصدا هستند و رفتار آدمها هیچ تناسبی با فضای فرهنگی ندارد. سروصدایی که روند تمرکز برای انتخاب و خرید کتاب را با چالش مواجه میکند.
کتابفروشیهای بزرگ چیدمان و طراحی زیبایی دارند؛ خیلی از آنها با همین موضوع درصدد جذب مخاطب هستند؛ اما واقعاً لازم است یک کتابفروشی را تبدیل به آتلیه کنیم؟ دیزاین وسوسه برانگیز کتابفروشیها به کنار، کسیکه اهل کتاب باشد چرا باید از هر بار خریدش استوری بگذارد؟