printlogo


نقره هایی که آجر شد !   


زمانی که فهمیدم قرار است بار نقره ای از طریق پایانه مشهد به شیراز ارسال شود،وسوسه های شیطانی همه وجودم را فراگرفت و در یک لحظه نقشه ای را برای دستبرد به نقره ها طراحی کردم که هیچ کس متوجه سرقت نشود اما... 
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، باربر سابقه دار 21 ساله ای که به اتهام نزاع با سلاح سرد و دستبرد به اموال مردم توسط نیروهای کلانتری پایانه امام رضا(ع)مشهد دستگیر شده بود درباره سرگذشت پرفراز و نشیب خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت:از روزی که به خاطر دارم پدرم به جرم خرید و فروش مواد مخدر در زندان بود. اکنون نیز با پرونده های متعدد قضایی به 5 سال زندان محکوم شده است و دوران محکومیت خودش را می گذراند. مادرم نیز زمانی که من و خواهرم کودکی خردسال بودیم از پدرم طلاق گرفت و به دنبال سرنوشت خودش رفت. در این شرایط پدرم با زن جوان دیگری ازدواج کرد و این گونه من و خواهرم در خانه نامادری بزرگ شدیم.
در حالی که روزهایی پراز عقده و تحقیر را می گذراندم روزی در مسیر دبیرستان به لبخندهای دختر 15 ساله ای دل باختم و ارتباط تلفنی ما آغاز شد. من تشنه محبت بودم و همه این مهر وعاطفه  را در چشمان «مرسده»می دیدم. در این وضعیت درس و مدرسه را رها کردم و به باربری در پایانه مسافربری روی آوردم. حالا روابط من و «مرسده»به دیدارهای پنهانی و خیابانی کشیده بود که بعد از گذشت 2سال از این آشنایی،به خواستگاری اش رفتم اما خانواده «مرسده»بدون تامل با ازدواج ما مخالفت کردند. من هم که بسیار ناراحت شده بودم او را ترغیب به فراراز خانه کردم. به همین خاطر حدود5ماه به منزل «نامادری ام» رفتیم و کسی نتوانست ما را پیدا کند.
خلاصه مدتی بعد تصمیم گرفتیم به اصفهان برویم و درآن جا با مدارک المثنی ازدواج کنیم! ولی هنگامی که سوار اتوبوس بودیم ناگهان نیروهای انتظامی به سراغمان آمدند وما را دستگیر کردند. «مرسده»با دستور قضایی تحویل بهزیستی شد و من هم در بازداشت بودم تا این که خانواده «مرسده»متوجه شدند دخترشان در بهزیستی است و این گونه با ازدواج ما موافقت کردند ولی دیگر «مرسده»را به خانه راه ندادند و او را طرد کردند.از سوی دیگر من هم که پولی برای آغاز زندگی مشترک نداشتم و کسی هم مرا برای دریافت وام ازدواج ضمانت نمی کرد به ناچار این تسهیلات بانکی را فروختم و تعدادی لوازم منزل خریدم. حالا«مرسده»18ساله شده بود ویک سال از زندگی مشترک ما می گذشت ولی با مشکلات مالی زیادی روبه رو بودم به همین خاطر رگ دستم را زدم تا خودکشی کنم ولی یکی از دوستانم مرا به بیمارستان رساند و زنده ماندم. در این شرایط بود که چند روز قبل در بین سخنان کارفرما متوجه شدم قرار است یک بار نقره از مشهد به شیراز منتقل شود . حالا دیگر وسوسه های شیطانی رهایم نمی کرد تا این که نقشه سرقت را با ازکار انداختن دوربین های مداربسته طراحی کردم،چون به محیط وموقعیت جغرافیایی پایانه کاملا آشنا بودم. وقتی زمان ورود و خروج بار را فهمیدم،نقره ها را از بسته بندی خارج کردم و به جای آن آجر گذاشتم و به همان شکل بسته بندی کردم. سپس نقره ها را در وزن های 200گرمی فروختم و مشکلات مالی ام را برطرف کردم.اما هنگام خروج از باربری با دو مسافر درگیر شدم و آن ها را با پنجه بوکس زخمی کردم که پلیس به سراغم آمد ولی در دایره تجسس کلانتری فهمیدم که هنگام سرقت یکی از دوربین ها را ندیده بودم و این گونه پلیس فیلم سرقت نقره ها را برایم به نمایش گذاشت. ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد خوبیان(رئیس کلانتری پایانه امام رضا(ع)مشهد)بررسی های تخصصی با کشف چندکیلوگرم نقره از منزل سارق در حالی ادامه یافت که مالخران نیز شناسایی شدند و متهم سابقه دار هم روانه زندان شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی