printlogo


استاد بدشانس!

​​​​​​​
استاد تازه کاری شاگردان خود را به باغ بزرگ شهر برده بود. در میان گردش، به درخت پر شاخ و برگی رسیدند و استاد فکر کرد از موقعیت استفاده و به روش اساتید چیزی بر معلومات شاگردان اضافه کند؛ برای همین گفت: «این درخت کهنی که می‌بینید نارون است.» سپس شرحی در خصوصیات آن گفت و ادامه داد: «سال‌ها از عمر این نارون می‌گذرد و نسل‌‌ها از سایه آن استفاده کرده‌اند. اگر این درخت زبان داشت چه حکایت‌های شیرینی می‌توانست برای شما نقل کند!» از بدشانسی استاد، در همان حین پیرمرد دنیادیده‌ای از آن‌جا می‌گذشت و جمله‌های آخر را شنید، پس رو به شاگردان کرد و گفت: «بله، اگر این درخت کهن‌سال زبان داشت به شما می‌گفت دوستان! اجازه بدهید خودم را معرفی کنم، من بلوط هستم!»