روایت دوست
خانواده مهمان دوست
مرد از سفر سختی آمده بود. به خانه امام(ع) رسید. «ببخشید که دیروقت رسیدم. بیپناه بودن مرا مجبور کرد که در این وقت شب مزاحم شما شوم». امام(ع) لبخند زد و فرمود: «با ما تعارف نکن! ما خانوادهای مهماندوست هستیم». شعله چراغ آرام آرام کم شد. مرد دست برد تا روغن در چراغ بریزد، امام(ع) دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمندهام! کاش اینقدر شما را به زحمت نمیانداختم». امام(ع) در حالی که با پارچهای دستش را پاک میکرد، فرمود: «ما خانوادهای نیستیم که مهمان را به زحمت بیندازیم».