printlogo


روزگار سیاه دزد کریستالی !

فقط 10 سال داشتم که مادرم را در یک سانحه تصادف از دست دادم و این گونه مسیر تباهی های من در حالی آغاز شد که خیلی زود پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و من هم سرناسازگاری با او گذاشتم تا جایی که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان 26 ساله سابقه‌داری که هنگام دستبرد به خودروهای پارک شده توسط نیروهای گشت کلانتری شهید نواب صفوی مشهد دستگیر شده است درباره سرگذشت سیاه خود گفت: تا کلاس پنجم بیشتر درس نخواندم چرا که بعد از مرگ مادرم در سانحه تصادف دیگر هیچ علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم. فقط سرناسازگاری با نامادری ام گذاشته بودم و مدام با یکدیگر درگیر بودیم. به 14سالگی رسیدم در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم. آن جا با پسری دوست شدم که به تازگی مصرف کریستال را شروع کرده بود . یک شب پای درد دل های من نشست و به ماجرای تلخ روزهای سرد من با نامادری گوش کرد. آن جا بود که از من خواست چند دود کریستال را مهمانش باشم تا همه غم هایم را فراموش کنم! برای اولین بار مواد مخدر صنعتی را تجربه کردم و از آن شب به بعد دیگر در کارگاه خیاطی می خوابیدم و به خانه نمی رفتم. پدرم نیز برای آن که از مشاجره های من و همسرش دور باشد هیچ اعتراضی نمی‌کرد. آرام آرام از خانه فاصله گرفتم و همه درآمدم را صرف تهیه کریستال می کردم. وقتی به خودم آمدم که دیگر دیر شده بود. پدرم زمانی که متوجه ماجرا شد روح و روانش به هم ریخت. چند بار مرا به مرکز ترک اعتیاد برد ولی چیزی نگذشت که دوباره شروع کردم. او هم در نهایت دستانش را به نشانه تسلیم بالا برد و دیگر هیچ سراغی از من نگرفت. در این شرایط پا در دنیای خطرناک دیگری گذاشتم و به خرید و فروش کریستال روی آوردم تا هزینه های اعتیادم را تامین کنم! چرا که فقط با مواد مخدر زنده بودم! چند بار دستگیر و روانه زندان شدم به طوری که احساس می کردم دیگر راه بازگشت ندارم! در همین روزها بود که به روستای محل زندگی خاله ام رفتم و در آن جا با دختری ساده و بی ادعا ازدواج کردم چرا که پدر او هم معتاد بود و به اعتیاد و سابقه خلافکاری های من کاری نداشت. انگار فقط می خواست دخترش را شوهر بدهد. مدتی در روستا ماندم اما وقتی همسرم باردار شد دوباره به کارگاه خیاطی بازگشتم تا شاید درآمدی برای ادامه زندگی داشته باشم ولی یک شب با یکی از دوستان قدیمی ام روبه رو شدم که از کودکی در مسیر سرقت قرار داشت. آن شب به همراه او به چند خودرو دستبرد زدیم و این گونه خودم یک سارق حرفه ای شدم. مسافران بهترین طعمه بودند چرا که از خودروهای آنان دست خالی بازنمی گشتم. در یکی از همین شب‌ها زمانی که قفل یک سمند را بازکردم ناگهان نور چراغ موتورسیکلت گشت پلیس روی چهره ام قفل شد. قاضی هم وقتی سوابق و پرونده قطور مرا دید دیگر بدون تامل مرا در اختیار پلیس گذاشت تا سرقت‌های دیگرم را اعتراف کنم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور ویژه سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد) تحقیقات افسران دایره تجسس برای ریشه یابی سرقت های این جوان 26 ساله آغاز شد. 
ماجرای واقعی بر اساس یک پرونده قضایی