
نویسنده: جوردی سیئرا ای فابرا
مترجم: رامین مولایی
انتشارات: ایران بان
یک روز که فرانتس کافکا در پارک قدم میزد، صدای گریه سوزناک دختری را شنید. او پیش دختر رفت و با او صحبت کرد و دلیل گریهاش را پرسید.
دختر کوچولو به او گفت که عروسکش گم شده است.کافکا برای آرام کردن دخترک به او میگوید عروسک گم نشده بلکه به سفر رفته است. او خودش را نامهرسان عروسکها معرفی میکند و میگوید فردا نامه عروسک را میآورد. دختر کوچولو انتظار دارد هر روز نامهای از عروسکش دریافت کند. کافکا هر روز به پارک میرود و برای دختر کوچولو نامه عروسکش را میخواند.
کافکا سه هفته نوشتن کتابش را رها میکند و به جای آن هر روز نامهای از طرف عروسک برای دختربچه مینویسد. نامههایی پر از احساس که موجب آرامش و شادی دختر کوچولو میشود. ماجرا نمیتواند همینطور ادامه پیدا کند. کافکا باید راهی برای پایان ماجرا پیدا کند.
این ماجرا واقعا برای کافکا اتفاق افتاده است، البته محققان نتوانستند متن نامهها، اسم دختر و... را پیدا کنند.
نویسنده کتاب «کافکا و عروسک مسافر» به صورتی زیبا و هنرمندانه به بازآفرینی این ماجرا پرداخته است. امیدوارم از مطالعه این کتاب لذت ببرید.