
واتیکان روز گذشته خبر درگذشت خورخه ماریو برگولیو، معروف به پاپ فرانسیس را اعلام کرد. پاپی که با عنوان نخستین رهبر غیراروپایی کلیسای کاتولیک در ۲۰۱۳ به قدرت رسید، میراثی دوگانه به جا گذاشت: از سویی تصویر یک رهبر مهربان و میانهرو را در رسانههای غربی تثبیت کرد، اما از سوی دیگر، نتوانست به نیاز جهان امروز برای یک صدای اخلاقی، صلحطلب و بیطرف در بحرانهای انسانی پاسخ دهد.
پاپی با چهره رسانهای، بیدستاورد عینی
فرانسیس با وعدههایی بزرگ وارد واتیکان شد؛ اصلاح ساختارهای فاسد، پایان دادن به تبعیضهای درونی، حمایت از فقرا، مقابله با افراطگرایی مذهبی و باز کردن درهای کلیسا به روی همه انسانها، مهمترین شعارهای آغاز پاپی او بود. اما در عمل، بخش بزرگی از این اهداف یا هیچگاه محقق نشدند یا در حد اقداماتی نمادین باقی ماندند. فساد مالی گسترده در ساختار واتیکان نهتنها مهار نشد، بلکه گزارشهایی در سالهای اخیر از تشدید اختلافات مالی، سوءمدیریت منابع و زدوبندهای پشتپرده میان کاردینالها خبر داد.
در حوزه عدالت اجتماعی نیز، سیاستهای کلیسا بهرغم برخی پیامهای احساسی، هیچ برنامه ساختاری در راستای حمایت از طبقات محروم ارائه نداد. رفتار نمادین شستن پای مهاجران آفریقایی یا ایراد خطابههایی درباره ضرورت کمک به فقرا، نتوانست سیاست واتیکان را از بیعملی بیرون بکشد.
سکوت معنادار در برابر بحرانهای بزرگ بشری
دوران پاپ فرانسیس با حوادث عظیم بینالمللی همزمان شد؛ از همهگیری جهانی کرونا گرفته تا جنگهای ویرانگر در خاورمیانه و فاجعه انسانی در غزه. اما او در بسیاری از این مقاطع، نهتنها رهبر بحرانزدهای نشان داد بلکه حتی در ایفای نقش معنوی نیز ناکام ماند. در دوران کرونا، واتیکان عملاً خاموش بود؛ نه فریادی در برابر انحصار واکسن توسط قدرتهای غربی سر داد و نه همبستگی جهانی را بسیج کرد.
در بحران سوریه، فاجعه یمن، و مهاجرت گسترده مردم آفریقا، مواضع پاپ بیش از آن که اخلاقی و انسانی باشد، دیپلماتیک و محافظهکارانه بود. او در فاجعه انسانی غزه نیز از صدور بیانیههای خنثی فراتر نرفت. در حالی که تصاویر قتل عام کودکان فلسطینی جهان را تکان داده بود، پاپ فرانسیس حاضر نشد اشغالگری رژیم صهیونیستی را صریحاً محکوم کند یا از مظلومان بیپناه دفاع کند. همین سکوت، وجهه کلیسای کاتولیک را در جهان اسلام و کشورهای جهان جنوب، به شدت تضعیف کرد.
فساد درونی و جدال محافظهکاران و اصلاحطلبان
واتیکان در دهه اخیر با بحرانهای داخلی نیز روبهرو بود. گرچه پاپ فرانسیس تلاش کرد تصویری اصلاحطلب از خود ارائه دهد، اما عملاً میان بدنه محافظهکار کلیسا و اصلاحطلبان لیبرال گیر افتاد. نه توانست حمایت اصولگرایان مذهبی را جلب کند و نه رضایت اصلاحطلبان را. در سالهای پایانی پاپیاش، برخی چهرههای پرنفوذ مذهبی او را به نرمش در برابر آموزههای سنتی متهم کردند، از جمله در موضوع همجنسگرایی یا مهاجرت و این تعارضات سبب شد اقتدار معنوی پاپ بیش از پیش دچار فرسایش شود.
میراثی که آینده واتیکان را تضعیف میکند
فوت پاپ فرانسیس در حالی رقم خورد که کلیسای کاتولیک امروز بیش از همیشه دچار بحران مشروعیت، ریزش اعتقادی و فقدان نقشآفرینی در سطح جهانی است. گرچه رسانههای غربی در این سالها تلاش کردند چهرهای مردمی و صلحطلب از فرانسیس بسازند، اما واقعیت عملکرد او نشان داد که فاصله زیادی با یک رهبر فراگیر جهانی دارد. از این منظر، جانشین احتمالی او با چالشهایی بیسابقه روبهروست؛ بازسازی اعتماد جهانی، بازتعریف نقش کلیسا در بحرانهای انسانی و مهار اختلافات درونی واتیکان از جمله این چالشهاست.
گزارشها حاکی از آن است که جریان محافظهکار واتیکان پس از سالها حاشیهنشینی، در پی احیای نفوذ خود در انتخاب پاپ آینده است. چنان چه این رویکرد غالب شود، احتمالاً شاهد عقبگرد کلیسا به مواضع سنتیتر خواهیم بود؛ رویکردی که شاید بتواند وحدت داخلی واتیکان را تا حدی ترمیم کند اما کلیسا را از دایره تحولات انسانی و اجتماعی جهان دورتر خواهد کرد.
پایان عصری از نمادسازی بیاثر
پاپ فرانسیس را میتوان نماد نسلی از رهبران مذهبی دانست که بیش از آن که اثرگذار باشند، تصویرسازی کردند؛ نسلی که میان شعار و عمل، میان اخلاق و مصلحت و میان رسالت و رسانه گرفتار ماند. در جهانی که فریاد مظلومان شنیده نمیشود، کلیسا نیاز به رهبری دارد که نه در پشت دیوارهای واتیکان که در متن رنج انسان معاصر حاضر باشد.