در طول قرنهای گذشته، شاعران فارسیزبان همواره ارادت و عشق خود را به اهل بیت(ع) با زبان شعر به نمایش گذاشتهاند. این اشعار، که از دل تاریخ تا امروز زمزمه میشوند، انعکاسدهنده صدای خالص عشق و ایمان فارسیزبانان به ائمه معصومین(ع) است. به مناسبت روز ولادت حضرت معصومه (س) و آغاز دهه کرامت، بار دیگر این شور و زیبایی معنوی در قلبها طنینانداز میشود؛ دههای که بهانهای است برای بازخوانی شعرهایی که از عاطفه و ارادت شاعران برخاستهاند. در این روزهای مبارک، یاد و نام حضرت معصومه(س) نه تنها در تاریخ، بلکه در دل مردم عاشق اهل بیت(ع) نیز جاودانه است. در ادامه ، همراه با گزیدهای از اشعار، به زیبایی و عمق این ارادت میپردازیم.

حبیب ا... چایچیان
به دیوار و در این بیت توحید
فروغ عترت و قرآن توان دید
بود این بارگاه خلد آذین
حریم دخت هفتم خسرو دین
مزار حضرت معصومه اینجاست
رضا را خواهر مظلومه اینجاست
چو اینجا شد چراغ عشق روشن
به دلها این حرم شد پرتو افکن
بُوَد این درگه از ابواب رحمت
در باغی است از باغ جنّت
که اشک عاشقان شد جویبارش
نمی گردد خزان هرگز بهارش
تو ای زائر به تعظیم شعائر
ببوس این درگه پر نور و طاهر
بیا اینجا به اشک خود وضو کن
بیا جان خود اینجا شست و شو کن
بپا خیز و بخوان اذن دُخولش
اجازت از خدا گیر و رسولش
به اذن حیدر و زهرای اطهر
به اذن یازده معصوم دیگر
قدم چون می نهی داخل از این در
بگو بسم ا... و ا... اکبر
و...

قادر طراوت پور
عاصی و محتاجِ ترّحم شدم
راهی بیت الکرم قم شدم
رد شدم از وحشتِ دشتِ کویر
رد شدم از تشنگیِ گرمسیر
کیست که اینگونه جلا میدهد
بوی غریبیِ رضا میدهد
پارهای از بارگهِ شاه طوس!
فاطمه ای خواهر «شمسالشّموس»!
عمّه مظلومه «صاحب زمان»!
روشنیِ نیمهشب جمکران!
از سفر سختِ کویر آمدم
شاعر و رنجور و فقیر آمدم
اذنِ زیارت بده بانو! به من
رو به تو کردم، بنما رو به من
اذنِ نمازم بده، بانویِ آب!
روضه معصومیت آفتاب!
«شیعه» به نام تو مباهات کرد
«نور» در این خانه مناجات کرد
بس که در این خانه خدا منجلی است
هر کسی آمد به لبش «یا علی» است
بُقعهای از کوی بنیهاشم است
مدرسه عالمه و عالِم است
و...

شعر مجید تال
کس به احترام مقام تو خم نشد
آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد
دل خسته بود و راهی این آستانه شد
دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد
گفتند مرقدت حرم آل فاطمه ست
با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد
این حاجت من است الهی قلم شود
دستم اگر برای تو بانو قلم نشد
باز این چه لطفی است که در حق ما شده
ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد
می خواستم برای تو بهتر از این غزل
من را ببخش آنچه که می خواستم نشد

قاسم صرافان
موسی که دید حال و هوایت، دادت به دستهای رضایت
اشکی نشست گوشه چشمش، تا فاطمه زدند صدایت
از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت
رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله تو هراسان
شد قبله دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!
من تشنهای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»
دربان! بگو ملیکه قم را: از راه آمدهست گدایت
کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت
لبخند شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جانهای ما، کریمه! فدایت
ای دختر یگانه مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟
میبارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به روی ما، به دعایت
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت

علی اکبر لطیفیان
حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را
دل سپردیم به آن معجزه چشمانت
تا که آباد کنی خانه ویران شده را
مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است
خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را
گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه نان شده را
هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ایوان شده را
در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را
شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا
دستگیری نکنی دست به دامان شده را
پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت
تا ببندند به آن زلف پریشان شده را
ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم
گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را
جلوه ای کردی و زهرای پر از جذبه تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را