printlogo


روایت دوست
درختی که ریشه‌های آن در بهشت است!
سید احمد میرزاده


 در این حوالی، چشمه‌ای است که جان‌مایه‌اش از برکت است؛ این راز را تمام اهالی دهکده می‌دانند. قناتی که سرچشمۀ آن در بهشت است، نخواهد خشکید.در این حوالی، گیاهی شگفت و جادویی است! نام دوست را می‌بری و از هر دانه‌اش هفتصد دانه می‌روید. حبه‌ای است و از آن «انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مئه حبه»اعجاز بخشندگی است این. از بخشندگی است که یاد آن خاندان روشن، ستاره‌های سپهر سورۀ انسان شد: و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا.
اعجاز بخشندگی است که فریدون فرخ را پر آوازه ساخت؛ وگرنه او نه فرشته بود و نه به مشک و عنبر سرشته.و لا تجعل یدک مغلوله الی عنقک؛ مگو دستم بسته است! مگر جلوۀ اعجاز را در خلوت اهل راز ندیده‌ای؟ در دایرۀ عشاق، سبو را ندیده‌ای که با دست بسته می‌بخشد و شرمسار می‌کند:به دستِ بسته دستی در سخاوت چون سبو دارم/ که چندین جام خالی را ز احسان سرخ‌رو دارم.تاکستانی که سر شاخه‌های درختانش را کوتاه کنی خوشه‌های انگورش یاقوت های خوشاب خواهند شد؛ اما دلت باید که دریا باشد.دریا باش و به ساحل مروارید ببخش. ابر باش و بر کویر و جنگل، یکسان ببار. درخت باش و بر باغبان و هیزم‌شکن یکسان سایه بینداز.در شب شراب جرعه‌ای هم بر خاک بیفشان که بامداد خمار در راه است. زمانه در گذر است و زمین؟ کل من علیها فان! بر سر بازار کن فکان چه جز نکویی اهل کرم به جا خواهد ماند؟بخشنده باش! بخشندگی،درختی است در بهشت که شاخه‌های آن در زمین است. آفتاب خراسان،پدر «بخشندۀ پیشوایان» چنین فرموده است.
منبع: عیون اخبار الرضا(ع)
جلد1.باب 30.حدیث27