printlogo


چرا رهبر انقلاب رژیم صهیونیستی را تنها نیروی نیابتی منطقه دانستند ؟
نیابت از شیطان
جعفر یوسفی

​​​​​​​
در دستگاه نظری روابط بین‌الملل، مفهوم نیروی نیابتی به موقعیتی اطلاق می‌شود که درآن، یک قدرت فرامنطقه‌ای یا حاکمیت برترکارفرما ، اهداف و منافع راهبردی خود را از طریق یک بازیگر میدانی کارگزار پیش می‌برد. ماهیت این رابطه، از نوع کارگزار کارفرماست و سه ویژگی بنیادین دارد :
هم‌راستایی اهداف : بازیگر میدانی درچارچوب اهداف استراتژیک حامی عمل می‌کند و نه برمبنای منافع یا ابتکار مستقل خود.
قابلیت کنترل : حامی باید توان اعمال نفوذ وهدایت رفتار کارگزار را درموقعیت‌های حساس داشته باشد، به‌گونه‌ای که تصمیمات کارگزار از اراده یا اولویت‌های حامی تبعیت کند.
وابستگی حیاتی : بازیگر نیابتی به گونه‌ای به پشتیبانی مالی، تسلیحاتی یا سیاسی حامی وابسته است که در صورت قطع این حمایت، توانایی بقا  یا تداوم مأموریت خود را از دست می‌دهد.
هرچند جمهوری اسلامی ایران و نیروهای مقاومت منطقه دراهداف کلان همراستایی دارند، اما این همراستایی به معنای قابلیت کنترل کامل ازسوی ایران بر این گروه‌ها نیست. تعامل‌ها عمدتاً همکاری‌های دو جانبه و مبتنی برمنافع مشترک است و نه رابطه‌ کارفرما و کارگزار.همچنین، وابستگی حیاتی میان گروه‌های مقاومت و ایران وجود ندارد. شواهد این عدم وابستگی عبارتند از: تولید و بومی‌سازی تسلیحات در داخل مثل پهپادها و موشک‌های ساخت انصارا... یمن ، سازمان‌های اجتماعی و حمایت مردمی گسترده که بدون اتکای مطلق به منابع خارجی تداوم دارد وهمچنین توانایی ادامه‌ فعالیت‌های سیاسی و نظامی گروه های مقاومت حتی در شرایط تحریم یا فشار بر ایران.
  نیروی نیابتی یا متحد سیاسی؟
برای آن که مرز تمایز دقیق‌ترآشکار شود، باید میان «نیروی نیابتی» و «شریک سیاسی» تفکیک قائل شد. نیروی نیابتی، اساساً تابع دستورها و منافع کارفرمای خود است، ابتکار راهبردی ندارد، و موجودیت او عمیقاً به استمرار حمایت حامی گره خورده است. به همین دلیل بود که رئیس مجلس دیروز بعد از تهدید زیر ساخت های هسته ای ایران گفت:«مردم ایران فریب بازی قدیمی پلیس خوب و پلیس بد را نمی خورند و همانطور که قبلاً نیز تصریح کرده‌ایم هر تعرضی به کشورعزیزمان ایران، به معنی آتش زدن بشکه‌ باروت است که کل منطقه را منفجر خواهد کرد و همه‌ پایگاه های آمریکا درکشورهای منطقه را درمعرض پاسخ ایران قرار خواهد داد.» این حرف یعنی آمریکا مسئول تمام و کمال رفتارهای نائب خود درغرب آسیاست. همچنین رفتار تحقیرآمیز ترامپ با نتانیاهو دقیقا درهمین قالب قابل تفسیر است. بسیاری از رسانه های صهیونیستی ازشوکه شدن نتانیاهو مقابل ترامپ بعد از اعلام مذاکره با ایران خبر دادند و این دقیقا مفهوم نیروی نیابتی است که اختیاری از خود ندارد و باید تابع تصمیمات کارفرمای خود باشد. درمقابل، شریک سیاسی بازیگری مستقل است که منافع و انگیزه‌های خاص خود را دارد، ممکن است با قدرتی بزرگ‌تر در برخی اهداف مشترک باشد، اما تصمیم‌گیری نهایی را بر مبنای اولویت‌ها و شرایط بومی خویش انجام می‌دهد. جنبش‌های مقاومت در منطقه دقیقاً دراین دسته‌بندی دوم قرار می‌گیرند: آنان شریکان سیاسی جمهوری اسلامی ایران‌اند، نه نیروی تحت فرمان یا نیابتی آن. به عنوان نمونه: انصارا... یمن در مقاطع مختلف، از جمله مذاکرات مستقیم با امارات یا اعلام آتش‌بس داخلی، بدون هماهنگی قبلی با تهران عمل کرده است. یا حماس در بحران سوریه، برخلاف سیاست‌های جمهوری اسلامی، دفتر خود را در دمشق تعطیل کرد و حتی روابطش با محور مقاومت برای مدتی دچار تنش شدویا مصداق مهم تر آن عملیات 7 اکتبر که یک تصمیم تاریخی در منطقه غرب آسیا بود بدون هماهنگی با تهران صورت گرفت. چنین رفتارهایی نشان می‌دهد که این گروه‌ها اگرچه با جمهوری اسلامی همسو هستند و از حمایت‌های سیاسی یا لجستیکی آن بهره می‌برند، اما موجودیتی مستقل دارند و بر پایه‌ تحلیل شرایط داخلی و منافع ملی یا اجتماعی خود تصمیم می‌گیرند. درسوی مقابل، اسرائیل دقیقاً با معیارهای نیابتی منطبق است: موجودیتی که بدون حمایت حیاتی اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک آمریکا، قادر به بقاء و نقش‌آفرینی در منطقه نخواهد بود، موجودیتی که مأموریت‌هایش در منطقه، هم‌راستای کامل با منافع راهبردی قدرت‌های استعماری است و نه برخاسته از اراده یا هویت بومی مردمان این سرزمین.
 نیروی نیابتی واقعی در خاورمیانه؛ اسرائیل یا مقاومت؟
تشکیل اسرائیل نه بر پایه‌ تحولات طبیعی منطقه‌ای، بلکه در نتیجه‌ مداخله‌ قدرت‌های استعماری شکل گرفت. از اعلامیه‌ بالفور درسال ۱۹۱۷ که وعده‌ ایجاد «خانه ملی یهودیان» در سرزمین فلسطین را بدون مشورت با جمعیت بومی منطقه صادر کرد، تا جانشینی تدریجی آمریکا به جای بریتانیا پس از سال ۱۹۶۷، روند شکل‌گیری این دولت همواره وابسته به تصمیمات نیروهای خارجی بوده است، نه خواست ملت‌های منطقه. امروز نیز وابستگی اسرائیل به حمایت‌های مالی، نظامی و سیاسی آمریکا کاملاً مستند و آشکار است. تنها در قالب کمک‌های بلاعوض سالانه، بیش از 3میلیارد دلار بودجه نظامی به تل‌آویو تخصیص داده می‌شود. اسرائیل نخستین نیروی غیرآمریکایی است که جنگنده‌های نسل پنجم را دریافت کرده و بزرگ‌ترین ناوگان هواپیماهای اف-۱۶ خارج از خاک آمریکا را در اختیار دارد. با احتساب بسته‌های اضطراری تسلیحاتی مصوب طی سال‌های اخیر، مجموع حمایت‌ها از اسرائیل به سطوحی بی‌سابقه رسیده است. این میزان از اتکا، ویژگی‌های یک نیروی نیابتی در روابط بین‌الملل را به‌طور کامل بر اسرائیل منطبق می‌کند.در مقابل، شکل‌گیری نیروهای مقاومت در کشورهای مختلف منطقه، پاسخی درون‌زا به تحولات داخلی و تهدیدات خارجی بوده است، حرکتی برآمده از اراده‌ جوامع محلی برای حفاظت از سرزمین، استقلال سیاسی و امنیت ملی. در عراق، سازماندهی نیروهای مقاومت به درخواست مستقیم مراجع عالی دینی و درواکنش به تهدیدات خارجی انجام شد. نقش جمهوری اسلامی ایران در این فرآیند، در حمایت و پشتیبانی خلاصه می‌شود و نه در تبیین یا تحمیل تصمیمات. در فلسطین، تأسیس جنبش حماس در جریان انتفاضه‌ اول به ابتکار نیروهای بومی و در پاسخ به اشغالگری شکل گرفت، جنبشی که ابتدا ریشه در نیازهای اجتماعی و سیاسی مردم غزه داشت و سپس مورد حمایت برخی کشورهای منطقه قرار گرفت. در لبنان، شکل‌گیری حزب‌ا... به عنوان پاسخی به تجاوز نظامی و اشغال جنوب این کشور توسط اسرائیل صورت گرفت. این حرکت، حاصل سازماندهی جوامع بومی بود که بعدها حمایت‌های بیرونی را درراستای تقویت توان دفاعی خود جذب کردند. در یمن، شکل‌گیری هسته‌های انصارا...از درون قبایل شمالی، در واکنش به نابرابری‌های داخلی و مداخلات خارجی انجام شد، روندی که مستقل از تصمیم قدرت‌های خارجی شکل گرفت و تنها در مراحل بعدی با حمایت‌هایی روبه‌رو شد. در سوریه نیز، نیروی مردمی برای مقابله با گروه‌های تروریستی و دفاع از ثبات ملی، با دعوت رسمی دولت سوریه و بر اساس ضرورت‌های امنیت داخلی شکل گرفت، این نیروها ابتدا به اقتضای شرایط میدانی سازماندهی شدند و سپس مورد حمایت هم پیمانان خارجی قرار گرفتند. از این منظر، گروه‌های مقاومت برخلاف تصویرسازی‌های رایج، نیرویی دست‌نشانده یا نیابتی نیستند، بلکه واکنشی بومی به تهدیدهای واقعی علیه امنیت و حاکمیت ملی خود به‌شمار می‌روند.
 جامعه‌ مهاجر و نیابتی
ترکیب جمعیتی اسرائیل، خود گواهی دیگر برخاستگاه غیرطبیعی این موجودیت در منطقه‌ خاورمیانه است. گرچه به‌مرور نسل‌هایی از مهاجران در این سرزمین متولد شده‌اند، اما بر اساس آمارهای رسمی، دست‌کم یک‌سوم از جمعیت یهودیان اسرائیل را مهاجران نسل اول یا دوم تشکیل می‌دهند، افرادی که خود یا والدینشان در خارج از مرزهای تاریخی فلسطین به دنیا آمده‌اند. روند رسمی مهاجرت یهودیان به اسرائیل، تحت عنوان برنامه‌ «علیا»، همچنان با حمایت گسترده‌ نهادهای بین‌المللی و دولت‌های غربی ادامه دارد. این جریان مهاجرت سازمان‌یافته، نه ناشی از تحولات طبیعی منطقه‌ای، بلکه برآمده از تصمیمات و سیاست‌گذاری‌های هدفمند خارجی است که از آغاز قرن بیستم تا امروز تداوم یافته است. بر این اساس، اسرائیل بیش از آن که نمونه‌ای از یک ملت-دولت طبیعی باشد که بر پایه‌ تحولات تاریخی، قومی و فرهنگی بومی شکل گرفته است شبیه به شعبه‌ای تمدنی از غرب در بطن خاورمیانه است، یک موجودیت سیاسی- اجتماعی که مأموریت حفظ و پیشبرد منافع استراتژیک آمریکا و متحدانش در منطقه را بر عهده دارد. این ساختار غیرطبیعی، شکاف بنیادینی میان اسرائیل و جوامع بومی منطقه ایجاد کرده است، شکافی که نه تنها در زمینه‌های سیاسی و ژئوپلیتیکی، بلکه در هویت اجتماعی، فرهنگی و تاریخی نیز قابل مشاهده است. اسرائیل به عنوان یک بازیگر، از همان ابتدا برای پر کردن خلأهای استراتژیک قدرت‌های فرامنطقه‌ای تأسیس شد و نه به عنوان تجلی طبیعی از اراده‌ مردم خاورمیانه.
چرا روایت «جداسازی آمریکا–اسرائیل» فریبنده است؟
برخی رسانه‌ها این روزها تلاش می‌کنند اختلافات تاکتیکی امریکا و اسرائیل را به شکافی ساختاری تعبیر کنند. اما شواهد نشان می‌دهد که حتی در اوج این اختلافات (مانند دوران برجام ۲۰۱۵)، حمایت‌های نظامی و مالی واشنگتن از تل‌آویو نه تنها متوقف نشد، بلکه با امضای بسته‌های کمکی ۳۸ میلیارد دلاری تثبیت گردید. اختلافات تاکتیکی مثلاً درباره زمان یا شیوه‌ اعمال فشار بر ایران ماهیّت نیابتی اسرائیل را تغییر نمی‌دهد. بلکه، این اختلافات ابزار متنوعی برای مدیریت راهبردی صحنه توسط آمریکا از طریق نیروی نیابتی خود فراهم می‌کند.