شنبه ششم اردیبهشت 1404 خبر انفجار سهمگین اسکله شهید رجایی در بندرعباس تمام کشورمان ایران را تکان داد. از همان ساعات اولیه و با توجه به حجم و نوع آتشسوزی همه میدانستند که این حادثه ممکن است به زودی به شرایطی جبران ناپذیر بدل شود. در بندری که به تنهایی حدود 80 درصد بار تجاری واردات و صادرات ایران را به دوش میکشد آتش انفجاری شعله میکشید که کوچک ترین غفلت، تردید یا کوتاهی در تصمیمگیری و اجرا میتوانست بحران را تبدیل به فاجعه کند. تنها چند ساعت از حادثه بزرگ انفجار در اسکله شهید رجایی گذشته بود. هوا کمکم رو به تاریکی میرفت و حجم آتش، همه را نگران کرده بود و هرکس میتوانست باید وارد عمل میشد. درست در شرایطی که تجهیزات لازم برای عملیات شبانه اطفای حریق در کشور وجود نداشت، یک تصمیم جسورانه گرفته شد: «عملیات با هواپیمای ایلوشن۷۶ نیروی هوافضای سپاه»، آن هم در تاریکی شب و بدون تجهیزات دید در شب. عملیاتی که پیش از این مثل آن اتفاق نیفتاده بود. سرتیپ دوم پاسدار حسن صندوقساز، خلبان این مأموریت خطرناک، کسی است که این تصمیم را پذیرفت و با تیمش، کاری را به سرانجام رساند که تا پیش از آن، در هیچ جای ایران سابقه نداشت. کاپیتان صندوقساز که خادم حرم امام رضا(ع) هم هست میگوید این افتخار را دارد که در دو لباس، به مردم ایران خدمت کند: لباس پرواز و لباس خادمی. در پرونده امروز زندگی سلام به سراغ خلبان صندوق ساز رفتیم تا درباره تصمیم جسورانه و اتفاقات آن شب و روزهای حساس با او گفت و گو کنیم. گفتوگوی ما با او، فقط شرح یک عملیات نیست؛ روایت رشادت، تخصص، ازخودگذشتگی و خلاقیت است. این روایت، نه فقط درباره یک آتشسوزی، بلکه درباره شعلههایی است که با همت انسانهایی خاموش شد که تصمیم گرفتند منتظر تجهیزات نباشند؛ خودشان راهحل بسازند.
پرواز در تاریکی با توکل و تجربه
در ابتدای گفتوگو از خلبان صندوق ساز پرسیدم چطور شد تصمیم گرفتید در شب و بدون تجهیزات دید در شب پرواز کنید؟ خلبان صندوقساز در پاسخ میگوید: «این اولین بار در ایران بود که با یک هواپیمای بزرگ، بدون تجهیزات دید در شب، عملیات اطفای حریق در شب انجام میشد. حتی در کشورهای دیگر هم چنین عملیاتی با این نوع هواپیما سابقه نداشت. فقط بالگردهایی با دوربین دید در شب توان انجام چنین مأموریتی را دارند و ما حتی آن را هم نداشتیم. با توکل به خدا و اطلاعات منطقه، تصمیم گرفتم پرواز کنم. در همان لحظات اولیه، وقتی گفتند جان مردم در خطر است، دیگر برای من تردیدی باقی نماند. حتی اگر مأموریت خارج از استاندارد باشد، وقتی پای جان مردم در میان باشد، باید وارد میدان شد. من از قرآن مدد گرفتم. همیشه در شروع ماموریتهای سخت این کار را میکنم. این آیه شریفه آمد: «فتوکل علی ا... ان ا... یحب المتوکلین» و مصمم شدم که پرواز کنم.»
عبور از موانع با هواپیمای 190 تنی
در ادامه از خلبان صندوق ساز در مورد شرایط خاصی که در ابتدای ماموریت و در شب حادثه با آن مواجه بود، سوال کردم. «در پرواز اول شبانه، با ارتفاع ۲۵۰ متری پرواز کردم. چون جرثقیلها و سازههای بلندی در محل آتشسوزی بود و گفته بودند تا ۲۰۰ متر احتمال برخورد و مانع وجود دارد. در پرواز روزانه اما ارتفاع را به ۶۰ متر کاهش دادیم تا دقت بیشتری داشته باشیم و آب مستقیم روی شعلهها بریزد. اگر فاصله زیاد باشد، آب پخش میشود و تأثیر ندارد. باید تا جای ممکن به شعله نزدیک شوی تا حجم آب درست روی هسته آتش بریزد. نکته مهم این پرواز در ساعات شب این بود که علاوه بر اینکه دید کافی برای خلبان وجود نداشت، من تا به حال در آن منطقه پرواز نکرده بودم و آشنایی نداشتم و فقط با تکیه بر اطلاعاتی که از بندر دریافت کرده بودم، اقدام به پرواز کردم. ارتفاع پرواز را به گونهای انتخاب کردم که هم از موانع عبور کنم و هم آب به طور مؤثر روی شعلهها بریزد. پرواز در شب برای عملیات اطفای حریق با این هواپیما، نه فقط در ایران، بلکه در دنیا بیسابقه است. این هواپیما اصلاً برای چنین کاری در شب ساخته نشده است. 90 تن وزن خود هواپیما هست و 90 تن هم میتواند سوخت یا بار بزند که با توجه به شرایط ما سوخت کمی زدیم تا بتوانیم بیشتر آب حمل کنیم و این در شرایطی بود که به لحاظ ایمنی باید وزن هواپیما خیلی کمتر میبود تا در صورت خطر بتوان سریع از آتش دور شد اما در آن فاصله از آتش ما با یک هواپیمای ۱۹۰ تنی مانور میدادیم تا دقیقترین نقطه را برای تخلیه آب هدف بگیریم.»
از مسافر مشهد تا تانکر پرنده
تجهیز ایلوشن در کمتر از 3 ساعت جزو اتفاقات جالب توجه برای پرواز آن شب بود. از خلبان صندوق ساز پرسیدم هواپیما چطور آماده عملیات اطفا شد؟ «هواپیمای ما برای پرواز مسافربری به مشهد آماده بود، اما همکارانم در عرض سه ساعت آن را به تانکر پرنده آتشنشانی تبدیل کردند. صندلیها باز شد، جرثقیلهای مخصوص درون هواپیما که توان بلند کردن دو و نیم تن بار را دارند تانکرهای طراحی شده برای چنین شرایطی را بلند کرده و جایگذاری کردند. تانکرها آبگیری شد و هواپیما آماده عملیات شد. این فرآیند مهندسی دقیق، با تلاش بیوقفه همکارانم و متخصصان ایرانی ممکن شد. نکته مهمی در مورد تانکرها وجود دارد. ما تحریم هستیم و این تجهیزات را به ما نمیدهند، اما مهندسان ما در بازدیدی از یک فرودگاه در روسیه، این تانکرها را دیدند و خب ما اجازه فیلمبرداری و عکسبرداری نداشتیم، همکاران من فقط آنچه دیدند را به خاطر سپردند. بعد از بازگشت، شروع کردند به طراحی و ساخت نمونه ایرانی آن. در ابتدا فقط یک مدل آزمایشی ساخته شد. با چند پرواز آزمایشی، سیستم بهبود پیدا کرد. حالا تانکرهایی داریم که سریع در هواپیما نصب میشوند و در مدتزمان کوتاهی، میتوانند ۴۰ هزار لیتر آب را تخلیه کنند.»
۱۱ پرواز برای مهار آتش
از پاسدار قهرمان این ماموریت خطرناک خواستم در مورد جزئیات عملیات در شب و روز حادثه برایم توضیح دهد: «در مجموع، ۱۱ پرواز انجام دادیم. دو نوبت شبانه که بسیار حساس بود و ۹ نوبت روزانه. در هر پرواز، حدود ۴۰ هزار لیتر آب تخلیه کردیم. یعنی در مجموع، بیش از ۴۴۰ هزار لیتر آب روی شعلهها ریخته شد. معمول پرواز در این شرایط این است که به نزدیکترین فرودگاه برویم و آن جا تجهیز شویم اما در آن شب چون شرایط اضطراری بود و وقت کمی داشتیم، از تهران بلند شدیم. مخازن پر از آب بودند، چون نمیخواستیم وقت را از دست بدهیم، آبگیری را همانجا انجام دادیم. برای پرواز از تهران تا بندرعباس باید در ارتفاع بالا پرواز میکردیم. در ارتفاع ۳۰ هزار پا، دمای هوا منفی ۴۵ درجه بود و در چنین شرایطی، اگر کوچکترین نشتی از تانکرها اتفاق میافتاد، قطرات آب در همان لحظه یخ میزدند و ممکن بود در عقبی هواپیما که برای تخلیه آب باز میشود، گیر کند و بسته نشود یا بهموقع باز نشود. این یعنی خطر جدی برای مأموریت و حتی برای خود هواپیما. نگرانی اصلیام این بود در عملیات تخلیه اختلال ایجاد شود. خدا کمک کرد و هیچ مشکلی پیش نیامد و عملیات در سلامت کامل به انجام رسید. نکته مهم دیگر زمانبندی در اطفای حریق با این ابعاد است. ما درست وقتی رسیدیم که آتش هنوز در اوج گسترش نبود. همین حضور بهموقع باعث شد شعلهها کنترل شوند و به مناطق بیشتری سرایت نکنند.»
خطر خاموشی موتور در دود
حتی تصور هدایت هواپیما در دود غلیظ و انجام عملیات اطفا هم سخت است. از قهرمان شجاع این عملیات خواستم در مورد این مسئله هم کمی برایم توضیح دهد. «دود غلیظ چیزی نیست که فقط جلوی دید را بگیرد، نفس هواپیما را هم میبرد. موتور هواپیما یک مغز متفکری دارد که کار تنظیم سوخت را انجام میدهد، در واقع سوخت و اکسیژن را مخلوط میکند و به قسمت احتراق میفرستد یعنی برای عمل احتراق به اکسیژن نیاز است. وقتی هواپیما وارد فضای پر از دود میشود دیگر اکسیژن نیست و در این شرایط موتور ممکن است خاموش شود. این اتفاق، بدترین سناریو برای ما بود چون در حالت عادی ما از فضای دودآلود عبور میکنیم اما در آن شرایط ما به خاطر خاموش کردن آتش مجبور بودیم زمان بیشتری را در دود مکث کنیم. در آن وضعیت ما زمان عبور از منطقه دود را طوری تنظیم کردیم که کوتاه باشد و اختلالی در موتور ایجاد نکند. در این موقعیتها است که مهندسی پرواز، تجربه و توکل به خدا باید کنار هم قرار بگیرند. یکی نباشد، عملیات ناقص میماند.»
واکنش مردم به عملیاتی قهرمانانه
از خلبان صندوق ساز در مورد بازخوردها و واکنشها پس از انتشار خبر سوال کردم. او اینطور پاسخ داد: «بازخورد مردم بینظیر بود. چه در فضای مجازی، چه حضوری. از داخل کشور و حتی ایرانیان مقیم خارج از کشور، پیامهای محبتآمیزی گرفتم. بعضیها نوشته بودند که افتخار کردند به ایرانی بودن. من خود را لایق این همه محبت نمیدانم. اما واقعیت این است که من تنها نبودم. در این عملیات، یک تیم کامل در هواپیما فعالیت میکرد، از مهندس پرواز گرفته تا تکنیسین بار و افسر عملیات. من فقط کسی هستم که پشت فرمان نشستهام، اما پرواز یک کار گروهی است. خوشحالم که اسم من مطرح شد و مردم به من لطف داشتند اما این لطفها و واکنشها مسئولیت من را خیلی سنگینتر میکند و البته اگر قرار باشد اسمی مطرح شود، باید از کل تیم یاد شود. این را هم بگویم هیچ افتخاری برایم بالاتر از این نیست که هم به مردم کشورم خدمت کنم و هم خادمی امام هشتم را داشته باشم. شاید برای بعضیها این دو کار متفاوت باشد، اما برای من یکی است. چه در لباس پرواز باشم، چه در لباس خادمی، هدفم یکی است خدمت به مردم.»
تصمیم مهم در لحظه خطر
سوال سختی بود اما از کاپیتان صندوق ساز پرسیدم با توجه به آنچه در مورد شرایط و خطرات احتمالی وجود داشت میتوانستید این مأموریت را نپذیرید؟ «بله، میشد نپذیرم. این مأموریت شبانه اجباری نبود. چون خطرناک بود، اختیارش را به من داده بودند. اما وقتی فرماندهام گفت جان مردم در خطر است و هر طور که میتوانی باید کمک کنی، دیگر جای بحث نبود. وظیفهام بود که اقدام کنم. با رعایت تمام نکات ایمنی، تصمیم گرفتم پرواز کنم. حتی اگر کوچکترین تردیدی به دلم راه میدادم، ممکن بود جان مردم از دست برود. اگر دوباره هم پیش بیاید تردید نمیکنم. تا وقتی زندهام و در این لباس هستم، آمادهام جانم را برای کشورم بدهم. مردم ایران برای من مثل خانواده هستند. همانطور که برای نجات خانوادهام تردید نمیکنم، برای مردم کشورم هم تردید ندارم. اگر باز هم نیاز باشد، پرواز میکنم. حتی اگر تجهیزات نداشته باشم، حتی اگر تنها باشم. ما یاد گرفتیم منتظر امکانات نمانیم، خودمان آن را بسازیم. یک خلبان درواقع یک سرباز است، سرباز یعنی کسی که سرش را در راه وطن و مردمش میبازد. من رفتم و پرواز را انجام دادم و الحمدلله با موفقیت همراه بود. من مفتخرم به این که توانستم با این کار کوچک دل مردم و رهبرم و از همه مهمتر دل امام زمانم را شاد کنم.»