روایتی از دیدار تعدادی از بانوان رسانه ای مشهد با مادر شهید آیت ا... رئیسی در آستانه سالروز شهدای خدمت
بغض، الفبای مشترک زنان است آنگاه که هیچ واژهای گویای آنچه احساس کرده اند، نیست. زنها میتوانند ققنوس درون خود باشند، بارها بسوزند و بار دیگر از خاکستر بلند شوند. این حکایت بسیاری از مادران شهداست. همچون مادر شهید جمهور که این روزها از دلتنگی برای فرزندش میگوید. پرواز اردیبهشت یک واقعه تلخ برای مردم ایران بود، آن ها خادم الرضا را از دست دادند. رئیس جمهوری که به مردمی بودن، مهربانی و خستگیناپذیر بودن میشناختند. حدود یک سال از آن روز میگذرد اما هنوز بدرقه بینظیر شهید جمهور در مشهد و در جوار بارگاه نورانی علی بن موسی الرضا(ع) در ضمیر همگان است. اما قصه مادر فرق میکند؛ او هر روز، هر لحظه و هر نفس دلش برای ابراهیم اش تنگ است. در آستانه اولین سالروز شهادت رئیس جمهور شهید آیت ا... رئیسی و همراهانش، به همراه جمعی از بانوان اهالی رسانه مهمان خانه مادرش شدیم.
در یکی از محلههای قدیمی مشهد، پشت در خانهای ایستادهایم، میدانیم اینجا بانویی زندگی میکند که جانِ جهانش، فرزند عزیزش در راه خدمت به مردم و کشور به شهادت رسیده است. در همان ابتدای ورود به حیاط عکس شهید آیت ا... رئیسی و حاج قاسم روی دیوار نصب شده است. خانه این قدر کوچک است که بتوانی تمام آن را با یک نگاه از نظر بگذرانی. وجب به وجب خانه کوچک بانو سیده عصمت خداداد حسینی را که بی بی صدایش میکنند، بیرق امام حسین (ع) پوشانده است و تصاویر شهید رئیسی، میدانید دیگر، مادرها دوست دارند به قد و بالای فرزندانشان چشم بدوزند. روی تخت نشسته است و چندین بالش را پشت سرش روی هم چیدهاند. بین صحبت بارها اشاره میکند؛ کمرم درد دارد. از او میخواهیم برایمان از یک سال بدون سید ابراهیم بگوید، بغض دارد، صدایش میلرزد اما استواری کلامش را حفظ میکند و میگوید: «این یک سال برای من 10 سال گذشته است، برای شما یک سال است. بعد از خبر شهادت حال جسمی و روحی من آسیب دیده است، هنوز هم منتظرم در خانه باز شود و او با لبخند همیشگیاش وارد شود.» به رسم مهماننوازی برایمان چای می آورند،
بی بی حواسش به همه چیز هست، چادرش را روی سرش جابه جا میکند و ادامه میدهد: «آبنبات هم هست!» و ما می گوییم بله همه چیز هست ممنون. برایمان از سوختن میگوید، از آخرین باری که سید ابراهیم قبل از سفر به دیدارش رفته و بعد پیکر سوختهای که یادش هر روز همراه اوست.
سید ابراهیم متواضع و مهربان بودیک نفر میپرسد آیت ا... رئیسی بعد از رئیس جمهور شدن به شما سر می زدند؟ مادر رئیس جمهور شهید بیدرنگ جواب میدهد: «مسئولیت داشتن تاثیری بر تواضع و مهربانی او نداشت. هفتهای یک بار به من سر می زد، مهربانی اش با من بینظیر بود، تمام خاطراتم با او شیرین است؛ هرچه از او میخواستم، بیدرنگ انجام میداد؛ مرا به سفرهای زیارتی مکه و کربلا برد و همیشه احترام و محبتش را نشان میداد. هرقدر موقعیت اجتماعی بالاتری پیدا میکرد متواضعتر میشد، اصلا غرور نداشت. وقتی قرار بود به سفر کاری برود ترجیح می داد بدون تشریفات برود و کارش را انجام دهد.» سیده خانم هر چند در بین صحبتهایش منقلب میشود اما واژهها را دقیق انتخاب میکند و ادامه میدهد: «سید ابراهیم ذات خوبی داشت، پدرش هم مرد بسیار خوبی بود. 5-6 سال بیشتر نداشت که اجازه گرفت درس بخواند، در همان ماه اول مشخص شد بسیار باهوش است، با قرآن و دعا مأنوس بود. من نگاهم این بود هر کدام از بچهها به هر شکلی که خودشان دوست داشتند درس بخوانند، حوزه بروند، دانشگاه بروند، راضی بودم.» به او می گوییم ما را نصیحت کنید! ابتدای امر امتناع میکند و بهانهاش این است شما خودتان بهتر خوب و بد را تشخیص میدهید. گویی تواضع با رگ و پی این خانواده آمیخته شده است، اصرار که میکنیم بیان میکند: «به پدر و مادرهایتان احترام بگذارید، در زندگی با همسرتان مدارا کنید و به مسائل دینی توجه داشته باشید.حجاب خود را حفظ کنید، اینها ارزشهایی است که ابراهیم همواره به آنها پایبند بود.» با آن که فضا صمیمی بود و می شد ساعت ها نشست، گفت و گو کرد و از گرما چشم پوشید اما توصیه کرده بودند سیده خانم را زیاد خسته نکنیم. در آخر از او خواستیم برایمان دعا کند و او مانند تمام مادران صاحبدل ایران زمین برایمان آرزوی عاقبت بخیری و سلامتی کرد و بانوان رسانهای مشهد با قرائت فاتحه، یاد و خاطره شهید آیتا... رئیسی را گرامی داشتند. موقع خروج گل های رز داخل باغچه نظرم را جلب میکند. زیبا هستند و سرخ گون، زندگی در هر رگ و گلبرگ شان جریان دارد، اینجا در محلهای از مشهد مقدس در حریم امن رضوی، در انبوه کوچه های تو در تو و خانههای کوچک و بزرگ قدیمی، مادری به یاد ابراهیم خود گلستانی کوچک دارد.