کـابـوس زنـدان !
اکنون که در بازداشتگاه به گذشته ام می اندیشم،تازه می فهمم وقتی اولین سیگار را روشن کردم در واقع آینده و زندگی ام را آتش زدم. هیچ گاه نمی خواستم عنوان«دزد» بر پیشانی ام خودنمایی کند اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،جوان 29ساله ای که هنگام گوشی قاپی از شهروندان توسط نیروهای گشت کلانتری شفای مشهد دستگیر شده و به پنج فقره سرقت با همدستی یکی از دوستانش اعتراف کرده است، درباره سرگذشت خود گفت:پدرم کارمند یک شرکت خصوصی بود و درآمد کافی نداشت به همین دلیل مدام با مادرم درگیر بود. از سوی دیگر مادرم برای آن که بتواند خواسته هایش را درزندگی تامین کند، در خانه های مردم مشغول کار شد. حالا هر دوی آن ها درگیر مشکلات مالی و کاری بودند و هیچ توجهی به من نداشتند که درسن نوجوانی به سرمی بردم و به عشق و محبت آنان نیاز بیشتری داشتم.
درهمین شرایط بود که من برای فرار از مشکلات و مشاجره های خانوادگی به سوی دوستان هم سن و سال خودم کشیده شدم. حالا من هم خانواده ام را فراموش کرده بودم و با دوستانم به گشت وگذار و تفریح می رفتم و خوش می گذراندم. خلاصه 16سال بیشتر نداشتم که درس و مدرسه را هم رها کردم و برای اولین بار در یکی از پارک های محل سکونتمان به اتفاق دوست هم محله ای خودم،سیگار را لای انگشتانم گذاشتم. آن روز خیلی کنجکاو بودم اما نمی دانستم با این کار آینده خودم را به آتش می کشم! هنوز مدت زیادی از سیگاری شدنم نمی گذشت که پای بساط موادمخدر نشستم و به این گفته بزرگان رسیدم که «مسیر اعتیاد از اولین سیگار می گذرد!»
طولی نکشید که استعمال موادمخدر هم به یک عادت روزانه تبدیل شد و حالا به دور از چشم اعضای خانواده ام موادمخدر مصرف می کردم. با آن که رابطه ام با خانواده خیلی کم شده بود ولی یک روز مادرم متوجه اعتیادم شد و از آن روز به بعد درگیری، سرزنش ها و تحقیرها شروع شد. این وضعیت به جایی رسید که به فکرفراراز خانه افتادم و با همان دوستان خلافکارم به یک منزل مجردی رفتم. حالا دیگر کسی سرزنشم نمی کرد و من آزادانه موادمخدر مصرف می کردم ولی برای تامین هزینه هایم دچار مشکل شدم. این بود که به توصیه دیگر دوستانم به سرقت روآوردم. وقتی اولین گوشی تلفن را از یک خانم سرقت کردیم، همدستم آن را درمنطقه خواجه ربیع به مالخر فروخت و پول آن را تقسیم کردیم ولی آن مبلغ فقط برای چندوعده مواد مخدر صنعتی کافی بود. به همین دلیل مجبور شدم دوباره یک گوشی دیگر سرقت کنم. این بود که آرام آرام به یک گوشی قاپ حرفه ای تبدیل شدم و برای تامین مخارج مدام سرقت می کردم. اما یک روز زمانی که از بولوار ابوطالب می گذشتیم، دوستم طعمه ای رادید و تصمیم گرفتیم گوشی او را سرقت کنیم.ولی چنددقیقه بعد از سرقت ناگهان خودمان را در محاصره نیروهای گشت کلانتری شفا دیدیم و دستگیر شدیم اما اکنون که در بازداشتگاه هستم دوباره کابوس زندان آزارم می دهد. من نمی خواستم یک دزد باشم ولی همه عوامل دست به دست هم داد تا من یک «دزد»باشم. حالا هم می خواهم درست زندگی کنم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است تحقیقات پلیس برای دستگیری همدست این سارق جوان و کشف سرقت های دیگر آنان با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد)در دایره تجسس ادامه دارد.
براساس ماجراهای واقعی درزیرپوست شهر