
هر کاری بخواهیم بکنیم، نخست باید بپذیریم که نمیتوانیم همهچیز را اصلاح کنیم. وقتی این را بپذیریم، به خودمان اجازه میدهیم که مرعوب موفقیتی که امیدواریم به دست آوریم، نشویم. این نوع از اضطراب قابل درک، ولی غیرضروری است... اگر دچار این اشتباه شویم، احتمال دارد خود را فریب دهیم و کارهای بزرگمان را به تعویق بیندازیم. مثلاً وقتی شرایط در وضع مطلوبتری باشد، یا وقتی کار جدیدی بگیریم، یا شاید وقتی به خانه بزرگتری نقل مکان کنیم یا بازنشسته شویم. وقتی آرزو میکنیم چشماندازی را به این نحو تغییر دهیم، داریم از تفکر «ایستا» استفاده میکنیم. اهدافمان را همچون نقاشیای تماموکمال تصور میکنیم که به زیبایی قاب گرفته شده است و امیدواریم روزی بر دیوار آویزانش کنیم. اما مشکل اینجاست که کسی هنوز نقاشی نکرده است. در عوض، استفاده از تفکر «در جریان» مفیدتر است؛ بهطور مثال ما به کنسرت نمیرویم تا آرزو کنیم موسیقی هرچه زودتر بجنبد و تمام شود که بتوانیم از آن لذت ببریم. ما همانطور که موسیقی پیش میرود از آن لذت میبریم. پس بهجای اینکه مأموریتتان را مثل یک نقاشی تصور کنید، مثل یک قطعه موسیقی آن را در نظر بگیرید؛ البته دید بلندمدت داشته باشید.برگرفته از کتاب «چگونه جهان را تغییر دهیم»