
یادم میآید در دوران دانشجویی، در یکی از شهرهای تاریخی، پیداشدن اشیای تاریخی تبدیل به پدیدهای عادی و حتی طنز شده بود. مثلاً یک روز، وقتی کارگران در حال کار بودند ، بعد از کندهکاری زمین برای تعمیر لوله آب، تابوت سنگی را در یکی از خیابان های قدیمی پیدا کردند ، میگفتند چند سکه طلا هم اطراف آن یافت شده. باورتان نشد؟ من هم اولش باورم نمی شد اما بعدها متوجه شدم واقعیت دارد. چرا جای دوری برویم؟ همین خراسان خودمان، از کودکی تا امروز، داستانهای زیادی از کشف اشیای قیمتی داشته و شنیده ایم. بعد هم تمام این اشیا به موزه ها انتقال داده می شود. خب، پس از نوشتن این مقدمه تازه یادداشت روز جهانی موزه ها از اینجا به بعد شروع میشود .
موزهها؛ از برند جهانی تا گمنامی در داخل
در سراسر جهان با تبلیغات گسترده، موزه ها به برندهای جهانی تبدیل میشوند و درآمدزاییهای چشمگیری دارند؛ البته ما هم موزه های گردشگرپذیر داریم اما با این حجم از پشتوانه تاریخی باید قبول کنیم به گرد پای موزه لوور هم نمی رسیم. وقتی به شهری سفر میکنیم و برحسب اتفاق موزه ای را پر از اشیای باستانی در آن جا می یابیم ، تعداد زیادی از ما اصلا نمی دانیم موزه و موزهگردی چیست ! چرا؟ چون در این مسیر آموزش ندیده ایم که نمی دانیم ظرف گلی نیمه شکسته پشت ویترین، بود و نبودش چقدر می تواند فرق داشته باشد.
آیا جذب گردشگر برای موزهها سخت است؟
این رشته سر درازی دارد و اگر بخواهیم از همه دردها بگوییم به قول معروف می شود مثنوی هفتاد من؛ اما در روز جهانی موزه، یک سوال از مسئولان موزه های کشور باید پرسید: آیا جذب گردشگر برای موزهها کار سختی است؟
سوالی که معمولا بی پاسخ می ماند و درآمدهای اندک را به رخ خیلی از ما خواهند کشید.
تا امروز هر وقت درباره امنیت پایین برخی موزهها و استفاده محدود از تجهیزات بهروز برای حفاظت از آثار حرفی به میان آمده، عدهای به سراغ دمدستیترین پاسخ ممکن می روند و میگویند: «پول نداریم». این حرف درست است اما منطقی ترین پاسخ نیست . حالا اگر از همین مسئولان بپرسیم که چرا برای موزهها برندسازی درست و درمان نمیکنید عموماً دو واکنش را مشاهده می کنیم ؛ یا درِ خروجی را نشان مان میدهند، یا اگر احترام را نگه دارند، فقط به ترک دیوار خیره میشوند! و تمام .