امروز، سوم خرداد، از مهمترین روزها و مناسبتهای حماسه ای تاریخ معاصر ایران قلمداد می شود. 43 سال قبل، سربازان وطن و رزمندگان غیور این سرزمین بزرگ در عملیاتی تاریخ ساز با عنوان «بیتالمقدس»، دست تجاوز رژیم بعث را از خونین شهر ایران و خوزستان عزیز قطع کردند. شهر خرمشهر که دشمن، متوهمانه حتی تا تغییر نام آن نیز پیش رفته بود، پس از ۵۷۸ روز اشغال به آغوش ایران بازگشت. در جریان این عملیات که طی 25 روز و در چهار مرحله اجرا شد، اتفاقات مهمی همچون ایجاد تزلزل در ارتش عراق و تغییر توازن سیاسی - نظامی به نفع ایران، تواناییهای رزمی ایران را در نگاه جهان پررنگ کرد. در فتح خرمشهر، گزارشگران جنگ، آمارهای متعدد و متنوعی را گزارش کردند از جمله تلفات 16 هزار نفری و اسارت حدود 19 هزار نفر نیروی دشمن و شهادت 3 هزار نفر از رزمندگان ما.در این عملیات تاریخ ساز، اما فرزندان خورشید و یاران و همسایگان امام رضا(ع) نیز نقش پررنگی داشتند که ما امروز و به مناسبت سوم خرداد، حماسه آنان را مرور می کنیم.
از فرط خستگی بیهوش شد

در یکی از روزهایی که همراه برادر «عامل» در منطقه عملیاتی بیت المقدس بودیم، او چنان مشغول رسیدگی به کارهای پشتیبانی شده بود که واقعاً خودش را فراموش کرده بود. یک دفعه دیدم همان طور که در حال پیگیری امور از این طرف گردان به آن طرف می رفت، از فرط خستگی بیهوش شد و روی زمین افتاد. وقتی کمی حالش بهتر شد، گفتم: بهتر نیست که یک سرم به شما وصل کنند؟ گفت: نه، لازم نیست طوری نشده، فقط کمی خونم رقیق شده آن هم با یک لیوان دوغ خوب می شود. هرچه اصرار کردم قبول نکرد حتی نپذیرفت کارش را در پشت خط مقدم ادامه دهد.
(راوی: هادی سعادت؛ همرزم شهید رمضانعلی عامل)
دیدیم چراغچی نیست!

آقای ملکی تعریف می کرد، در عملیات بیت المقدس وقتی خرمشهر آزاد شد، به همراه آقای چراغچی و چند نفر دیگر قرار شد به خرمشهر برویم. به محض این که به خرمشهررسیدیم هرکس درگیر کاری شد. یکی رفت مسجد جامع را ببیند، یکی رفت استحکامات دشمن را ببیند که یک دفعه دیدیم آقای چراغچی نیست. با خودمان گفتیم کجا رفت؟ دیدیم پشت ساختمانی بالای سر شهیدی نشسته و درحال قرآن خواندن است.
(راوی: مهدی خویشاوندی)
40 کیلومتر دشمن را تعقیب کردیم

قبل از عملیات بیت المقدس از اهواز به گردان ما مأموریت داده شد تا به منطقه دب حردان برویم و در تیپ بیت المقدس سازماندهی شویم. شهید برونسی که فرماندهمان بود از این که دومرتبه به خط پدافندی سال 59 برگشته بود، خیلی اظهار ناراحتی می کرد. شهید سید علی حسینی ابراهیم آبادی که در آن جا حضور داشت و می خواست از شهید برونسی خداحافظی کند، گفت : آقای برونسی من الان دارم می بینم و با یقین می گویم در این عملیاتی که در پیش است، منطقه تکان خیلی عظیمی از این خط و جاهای دیگر خواهد خورد و در تاریخ جنگ ثبت خواهد شد و در ادامه گفت : این عملیات حتی از عملیات فتح المبین هم باارزش تر و موفق تر خواهد بود و من فتح خرمشهر را در این عملیات می بینم. ما به شوخی به آقای حسینی گفتیم: آقای حسینی چه داری می گویی؟ ما با آن میادین مین و نیزاری که به وجود آمده و با باتلاق هایی که در جلو توسط عراقی ها ایجاد شده، چگونه می توانیم معبر باز کرده و عبور کنیم و خط های دفاعی محکم عراق را درهم بشکنیم . ما در ذهنمان حتی آزادی پادگان حمیدیه را هم پیش بینی نمی کنیم . این جمله آقای حسینی در ذهن من بود تا روزی که عملیات شروع شد و برادران تیپ ٢١ امام رضا(ع) و دیگر نیروها از ایستگاه حسینیه از کارون عبور کردند. نیروهای عراقی پا به فرار گذاشتند ما بدون این که یک گلوله شلیک کنیم 40 کیلومتر دشمن را تعقیب کردیم و مواضع دشمن یکی پس از دیگری به تصرف نیروهای اسلام درآمد. در اولین خیزی که در ایستگاه حسینیه مستقر شدیم، من آن جا با خودم گفتم هر طور شده باید آقای حسینی را پیدا کنم و از ایشان بپرسم که به چه وسیله توانست این پیش بینی را انجام دهد .
(راوی: سید کاظم حسینی فر)
جانماز آب می کشیدیم

می گفت: دیگر نمی توانم پای قبضه باشم. عملیات است و من هم وزنم سنگین شده یک چیزی باید مرا بکشد، خودم نمی توانم بیایم. می خواهم با خمپاره 106 کار کنم . خلاصه هرچه من اصرار کردم که شما همین جا بمانید، قبول نکردند. زمانی هم که او 106 را تحویل گرفت، باز هم همدیگر را می دیدیم اما نه به صورت مستمر. در ادامه عملیات آزادسازی خرمشهر برادر حیدری نژاد هم به منطقه رفت با این که در آزادی خرمشهر در ماموریت تیپ ما نبود. وقتی از منطقه برگشت به او گفتم، شما نباید می رفتی چون نیروی تیپ هستی! در پاسخم گفت: من به جبهه نیامدم که فقط برای تیپ کار بکنم. سلاح هست و نباید بیکار بماند. احساس کردم آن جا به این سلاح احتیاج است رفتم و با آن کار لازم را انجام دادم و برگشتم. آن موقع ما حرف های او را درک نمی کردیم و به قول معروف جانماز هم آب می کشیدیم. بعدها متوجه شدیم او واقعا درست عمل کرده و پایبند ضوابط ناکارآمد که خودمان مقرر کرده بودیم نبوده است. او تا آزادسازی کامل خرمشهر و تثبیت آن به همین ترتیب به کارش ادامه داد.(راوی: همرزم شهید قاسم حیدری نژاد)