printlogo


پدیدارشناسی جنگ ۱۲ روزه
مجاور

​​​​​​​
پرویز امینی،استاد دانشگاه تهران، در تازه‌ترین گفت‌وگوی خود به پدیدارشناسی جنگ ۱۲ روزه پرداخته و در تحلیلی عمیق و فنی، چرایی حمله اسرائیل به ایران را موشکافانه بررسی می‌کند. او سپس با نگاهی جامعه‌شناسانه، مواجهه مردم و انسجام تاریخ ملی را  زیر ذره‌بین قرار داده  و تاکید می کند که این عامل محاسبات رژیم صهیونیستی را تغییر داد. در ادامه بخش های گفت و گوی اخیر وی را می خوانید:
 * رژیم صهیونیستی درباره ایران سه فرض اصلی داشت: اول این که تصور در هیئت حاکمه اسرائیل این بود که در آن چه ما می‌خواهیم به نام اسرائیل باشیم، یک مانع اصلی وجود دارد و آن ایران است؛ هدف اسرائیل تبدیل شدن به قدرت برتر منطقه‌ای است و در این راه مانع اصلی نه جمهوری اسلامی بلکه خود ایران بود. در این راه، هسته‌ای و موشکی و حتی رژیم چنج هم هدف اصلی نیست برای این که اگر جمهوری اسلامی هم نباشد و قدرت دیگری بر سر کار باشد که بخواهد از مزیت‌های ژئوپلیتیکی ایران استفاده کند، برای اسرائیل مانع محسوب می‌شود. بنابراین هدف اصلی آن ها یک ایران ضعیف و تجزیه شده بود؛ مشابه وضعیت ایران در شهریورسال 1320. فرض دوم آن ها این بود که ایران در ضعیف‌ترین موقعیت ۴۵ سال اخیر خود قرار دارد، ارزیابی آن ها از ایران ضعیف، تحلیلی بود که آن ها درباره موقعیت لبنان، سوریه و چالش‌های اجتماعی داخل ایران داشتند؛ ضمن این که تصور می‌کردند ابهاماتی که درباره قدرت نظامی ایران داشته‌اند، در عملیات وعده صادق ۱ و ۲ برطرف شده.فرض سوم آن ها این بود که نباید به ایران فرصت داد چرا که اگر به ایران حمله نکنیم ایران قدرت این را دارد که خود را بازسازی کند.
* در سیستم داخلی هم متناسب با این فروض تصمیماتی گرفته شد که درست بود و ایران همه مسیرهای مسالمت‌آمیز را طی کرد تا جنگ را به تاخیر بیندازد.
* اسرائیل قصد داشت در مرحله اول سیستم تصمیم‌گیر نظامی را (با ترور شهیدان والامقام باقری و رشید) و عمل‌کننده نظامی را (با ترور شهید حاجی‌زاده) از کار بیندازد؛ سپس با فروپاشی سیاسی، انفعال اجتماعی رخ دهد. این دقیقا چیزی بود که در شهریور سال 1320  رخ داد.
* این که فکر کنیم اسرائیل روی همراهی مردم با حمله نظامی و سپس براندازی حسابی ویژه باز کرده، احمق فرض کردن دشمن است؛ اسرائیل تا این حد، احمق نیست؛ آن چه آن ها می‌خواستند این نبود که مردم براندازی کنند بلکه آن ها دنبال «انفعال اجتماعی» بودند، مشابه شرایط شهریور ۲۰؛ که اول فروپاشی نظامی، بعد فروپاشی سیاسی رخ دهد و سپس انفعال اجتماعی! تا زمینه برای رژیم چنج و تجزیه ایران و در نهایت ایرانی ضعیف فراهم شود.
* پس ببینید ایران و نظام سیاسی با چنین چیزی مواجه بود؛ این توانمندی ایران بود که توانست ورق را برگرداند نه حماقت دشمن؛ آن ها هم از واکنش ما غافلگیر شدند. انسجام اولیه ایرانی‌ها حول یک «تهدید وجودی مشترک» صورت گرفت که دشمن اسرائیلی نه تنها ایران بلکه هر «ایرانی» را تهدید می‌کند.
معنا بخشی صهیونیست ها به واژه دشمن!
*از سوی دیگر مفهوم بسیار مصرف شده «دشمن» این بار در کسری از ثانیه برای مردم عینی شد.
*این را هم باید در نظر گرفت که ایران اولا در راس نظام تصمیم‌گیری خود توانست بلافاصله نیروهای نظامی خود را جایگزین کند و دیگر این که در کمتر از ۲۴ ساعت ایران به تهدید واکنش داد و این در کمترین زمان ممکن رخ داد.
*در گام بعدی درکی که از مفهوم مقاومت شکل گرفت که مقاومت عنصری معقول، مشروع و کارآمد است.
*یکی از خطاهای آن ها (اسرائیل) این بود که فکر می‌کردند دست ایران را در وعده صادق ۱ و ۲ خوانده‌اند اما آن چه ایران در عمل نشان داد فراتر از تصور اولیه آن ها بود.اگر نیروی میدانی درست عمل نمی‌کرد انسجام اجتماعی هم پایدار نمی‌ماند.
* بعضی از حرف‌هایی که در تلویزیون زده شد، در شرایط قبل از توقف جنگ زده نمی‌شد...تلویزیون می‌توانست آن انسجام ایجاد شده را در عرصه رسانه‌ای به نمایش بگذارد اما خلاف آن عمل کرد و بعضا خطا رفت؛ ببینید در این شرایط فعلی باید از همه ارکانی که در مقابله با اسرائیل سهیم هستند، حمایت حداکثری کنید؛ هشدار می‌توانید بدهید اما نباید به سمت رویارویی و تقابل بروید.