printlogo


در امتداد تاریکی
نقشه سرقت وسط بزرگراه ! 

«من وحمید» از دوستان قدیمی و هم‌محله ای بودیم اما مدت ها بود که از او خبری نداشتم تا این که او را در پاتوق کارتن خواب های وسط بزرگراه دیدم و نقشه سرقت را در حال مصرف هروئین کشیدیم ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، دزد 37 ساله ای که در عملیات ضربتی نیروهای تجسس کلانتری طبرسی شمالی مشهد به همراه سرکرده باند سرقت دستگیر شده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یک خانواده 8 نفره به دنیا آمدم. پدرم راننده کامیون بود اما مادرم نیز در خارج از منزل کار می کرد و امور نظافتی یک باشگاه ورزشی نیمه دولتی را به عهده داشت. من تا مقطع راهنمایی درس خواندم اما بعد از آن تصمیم گرفتم تا در بازار کار کنم چرا که نمی خواستم مادرم در خارج از خانه مشغول کار باشد. از سوی دیگر پدرم به هروئین اعتیاد داشت و دیگر نمی توانست به درستی کار کند ولی فردی زحمت کش بود که همه عمرش را کار کرد. خلاصه با آن که گواهی‌نامه رانندگی نداشتم ولی روی کامیون ها شاگردی می کردم تا این که عاشق خواهر یکی از دوستانم شدم و از او خواستگاری کردم اما خانواده ام کاملا مخالف این ازدواج بودند. در عین حال من به ازدواج با صغری پافشاری می کردم و خودم به خواستگاری رفتم. آن ها هم به خاطر علاقه ما به یکدیگر موافقت کردند و بدین ترتیب دوران نامزدی ما شروع شد. در این میان دوستم نیز به خاطر مصرف هروئین جان سپرد و اختلافات من و نامزدم نیز شروع شد چرا که حدود4 سال از نامزدی ما می گذشت. بالاخره قبل از آن که زندگی مشترکمان را آغاز کنیم از یکدیگر جدا شدیم چرا که ما اختلاف طبقاتی هم داشتیم. همسرم از طایفه ای بود که هر جمله از کلامشان با ناسزا و فحش شروع می شد و من هم مصرف هروئین را شروع کردم. از آن روز به بعد درگیری های ذهنی مرا به سوی مصرف بیشتر مواد مخدر صنعتی سوق داد. دیگر هر نوع مواد مخدر صنعتی را استفاده می کردم تا این که یک روز یکی از همسایگان به پدرم تهمت دزدی زد ولی من آن سرقت را به گردن گرفتم و راهی زندان شدم. 6 ماه بعد که از زندان بیرون آمدم کرونا هم تمام شده بود ولی باز هم به دنبال مصرف شیشه و هروئین رفتم و آرام آرام به پاتوق معتادان وسط بزرگراه شهید میرزایی رسیدم. آن جا خیلی از معتادان دور هم می‌نشینند اما هرکس مواد مخدر خودش را لابه‌لای شمشادها مصرف می کند و در این مدت یک بار هم به خاطر نزاع به زندان افتادم تا این که روزی «حمید» را هنگام مصرف مواد مخدر دیدم. او از دوستان قدیمی دوران کودکی ام بود ولی نمی دانستم سرکرده باند سرقت است و بیش از 9 فقره سابقه کیفری دارد. خیلی زود با هم گرم گرفتیم و به پیشنهاد او برای سرقت زاپاس خودرو به راه افتادیم، اما در مسیر وقتی یک پراید مدل پایین را دیدیم من بلافاصله پشت فرمان نشستم و خودرو را هم سرقت کردیم. سپس برای فروش لاستیک زاپاس به بولوار طبرسی شمالی آمدیم اما نمی دانستیم خریدار آن یکی از افسران نیروی انتظامی است. آن ها ما را شناسایی کرده بودند و این گونه وقتی به محل قرار رسیدیم تازه فهمیدیم که در محاصره پلیس هستیم  اما دیگر دیرشده بود. ای کاش ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: تحقیقات بیشتر درباره سرقت های دیگر اعضای این باند با دستور سرگرد احمد آبکه همچنان ادامه دارد.
ماجرای واقعی  با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی