در امتداد تاریکی
رسوایی بعد ازترفند وحشتناک!
7سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من که تک فرزند خانواده بودم تنهایی را با همه وجودم احساس کردم. از سوی دیگر مادرم که دوبار دیگر از دواج ناموفق داشت، بالاخره تصمیم به ادامه تحصیل گرفت و دریک اداره دولتی استخدام شد اما من ...
دختر18ساله که سفره عقده هایش را درکلانتری مصلای مشهد گشوده بود، با بیان این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی گفت:در حالی که به شدت از طلاق پدر ومادرم آسیب دیده بودم به ناچار نزد پدرم ماندم اما او هم که شغل درست وحسابی نداشت، فقط به فکر تامین موادمخدر مصرفی اش بود. در این شرایط وقتی به سن نوجوانی رسیدم با پیشنهاد یکی ازدوستانم با«سامان»آشنا شدم. او هم که تازه به سن جوانی رسیده بود به من علاقه مند شد و این گونه روابط تلفنی و دیدارهای پنهانی من و «سامان»ادامه یافت تا این که چندماه قبل بالاخره «سامان»پدر و مادرش را راضی کرد تا به خواستگاری من بیایند.ولی درکمال ناباوری پدرم با ازدواج ما مخالفت کرد. همین موضوع موجب کشمکش ومشاجره بین من و«سامان»شد تا حدی که در پیامک ها یکدیگر را آماج جملات توهین آمیز قرار دادیم. عقربه های ساعت از 4بامداد هم گذشته بود ولی ناسزاگویی ها و مشاجره های ما همچنان ادامه داشت تا این که من دیگر نتوانستم این شرایط را تحمل کنم .ناگهان تصویری از خودم گرفتم و با ارسال آن برای «سامان»ادعا کردم که حالم خوب نیست و قلبم به شدت درد می کند. «سامان» هم که می دانست من از گذشته بیماری قلبی دارم خیلی ترسید و سوار بر خودرو،سراسیمه خودش را به منزل ما رساند. من هم وقتی دیدم «سامان» پشت در منزلمان رسید، بی درنگ در را باز کردم و او به طور پنهانی به اتاقم آمد. هنوز درباره ترفند وحشتناک من با «سامان»مشاجره می کردیم که پدرم در اتاقم را زد!خیلی ترسیده بودم، به همین دلیل سعی کردم چنین وانمود کنم که خواب هستم اما پدرم که گویی صدای سامان را شنیده و به حضور او مشکوک شده بود، همچنان اصرار داشت تا در را باز کنم. اما من از شدت ترس می لرزیدم و «سامان» هم زیر تخت پنهان شده بود. ناگهان پدرم با فشار در اتاق را باز کرد و با دیدن «سامان»با پلیس 110 تماس گرفت و ما را به کلانتری آوردند. این جا وقتی سرگذشت و آینده این گونه ازدواج ها را از زبان مشاور کلانتری شنیدم از رفتارهای خودم بسیار پشیمان شدم اما باور کنید پدر ومادرم نیز در این انتخاب و رفتار اشتباه من نقش دارند چرا که مرا از کانون گرم خانواده محروم کردند و من مهر مادری را در محبت های دروغین و خیابانی جست وجو کردم، ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است بررسی های روان شناختی و اقدامات قانونی درباره این ماجرای تاسف بار با دستور سرهنگ محمدولیان (رئیس کلانتری مصلای مشهد)به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی