printlogo


قصه عکس
داستان یک عکس صدای خنده‌ها 

​​​​​​​مرگ، همان دوروبرها بود؛ توی شیشه‎های همیشه شکسته، روی خون خشک پیراهن‎‎ها و دامن‎ها، زیر خاک حریص که همه استخوان‎های عالم هم سیرش نمی‎کرد. کهنه‎پارچه‎ها پیچیدند به هم. دستی، بردشان بالا. خیلی بالا. آن‎جایی که قد مرگ، نمی‎رسد. صدای خنده‎ای بلند شد. تا زیر گوش آسمان، تا زیر گوش مرگ که همان دوروبرها بود و نبود.
تاب بازی دختر افغان در کابل
 عکس از: رویترز