printlogo


سنوار و پسری که از گهواره خونین برمی خیزد!  
غلامرضا بنی اسدی 

" پیرمرد ها و پیرزن ها دارند می میرند. جوانان و کودکان هم قضیه فلسطین را فراموش می کنند." این را بن گورین، نخست وزیر پیشین رژیم صهیونیستی می گوید که خود سال 1973 مرده است. آن زمان یحیی سنوار ۱۱ سال و محمد ضیف ۸ سال داشت. 
خیلی از مجاهدان و رزمندگان امروز محور مقاومت آن روز به دنیا هم نیامده بودند. سال های بعد زاده شدند اما " قضیه فلسطین را فراموش نکردند." مگر می شود غصب خانه پدری را فراموش کرد؟ مگر می شود از یاد برد که خانه غاصب های قاتل روی گور مادر و خواهرِ آدم بنا شود؟ نه، نمی‌شود. آنان که پدرها را کشتند و تخم کین را کاشتند باید بدانند که "پدرکشته" هرگز به آشتی فکر هم نمی کند. تصورهایی که در ذهنش تصویر می شود و برای واقعی کردن آن می کوشد، جویدن خرخره قاتل است. حتی نه از سرِ کینه و کین خواهی که در پی زندگی جویی چه در قرآنِ خدا خوانده اند: " وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُولِی الْأَلْبَاب لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛ ای عاقلان، حکم قصاص برای حفظ حیات شماست تا مگر (از قتل یکدیگر) بپرهیزید.
" تازه این برای قتل های فردی است نه کشتارهای سیستمی. پس حق و حکمِ عقل است کشتنِ قاتل. اگر خونخواهِ اول  جان ببازد، فرزند او ادامه می دهد. تا قاتل هست، خونخواهی هم منطقی ترین رفتار است.
عزالدین قسام، شیخ احمد یاسین، عبدالعزیز رنتیسی، اسماعیل هنیه، اسماعیل ابوشنب، یحیی عیاش، شیخ صلاح شحاده و این آخری؛ قهرمان بلند آوازه، یحیی سنوار به شهادت رسیدند اما پرچم مبارزه همچنان در اهتزاز است. من وقتی خبر شهادت سنوار را شنیدم اولین کلماتی که در ذهنم، نقش بستند، بازتدوین دکترینِ جبهه مقاومت و امتداد مبارزه بود؛
 
گرگ ها خوب بدانند در این ایلِ غریب 
گر پدر رفت، تفنگِ پدری هست هنوز 
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند 
توی گهواری "خونین" پسری هست هنوز
 پسری که هرگز فراموش نمی کند قضیه فلسطین را. فراموش نمی کند کشتار خانواده اش را. فراموش نمی کند قِصه پر غُصه غصب خانه اش را. فراموش نمی کند مزرعه ویران شده اش را. فراموش نمی کند زیتون های له شده زیر چکمه دشمن اش را. فراموش نمی کند یحیی سنوار را چنان که او فراموش نکرد فلسطین را. اصلا فراموشی منحوس ترین کلمه است برای او. کلمه ای که باید از فرهنگ‌نامه واژگانی رفتاری اش، پاک کند. آن پسر، هزار خواهد شد و همراه دختران فلسطین، هزار در هزار خواهند شد و سرانجام روزی خانه را پس خواهند گرفت. 
وقتی دعوای ارث و میراث، خواهران و برادران را از هم دور می کند قطعا با دشمنی که بی ارث و میراث همه ماترک پدری را به یغما برده است، به آشتی تبدیل نمی شود. آن هم دشمنی که مدام، فزون خواهی می کند و دندان در خاک و خون مردم این سامان می زند و در خیال خود فراتر از بحر تا نهر که تصاحب بین دو نهر را نقشه می کشد. آتشی که بر پا می کند و برای شعله ورشدنش می کوشد، راه آشتی را بر بی خیال ترین و ساده انگارترین مردم هم می بندد چه رسد به کسانی که برای هویت خود و احیای عظمت خانه پدری، سری پر سودا دارند. آنان هر شهیدی را که به خاک می اندازند در مسیر مقاومت، یک چراغ افزون تر برافروخته می بینند. در راهِ روشن هم کسی راه به بیراهه سازش نمی برد. مقاومت، یک جریان ریشه دار، منطقی، دینی و ملی است. مانا و تمام ناشدنی. آن‌چه باید تمام شود فتنه اشغال و غصب و ترور است.