عشق مراقبت میخواد
دوست داشتنِ یک نفر، مثل نقلِ مکان کردن به یه خونهست... اولش عاشقِ همه چیزهایی میشی که برات تازگی دارن؛ هر روز صبح از اینکه میبینی این همه چیز بهت تعلق داره حِیرانی، بعد به مرورِ زمان، دیوارها فرسوده میشن، چوبها از بعضی قسمتها پوسیده میشن و میفهمی که عشقت به اون خونه به خاطرِ کمالش نیست؛ بلکه به خاطرِ عیب و نقصهاشه! چون هیچ چیزی کامل نیست؛ اما اگه خونهای در عین ناقص بودن حس خوب امنیت و گرما بهت بده دوست داشتنیتره. کم کم گوشه و کنار خونه رو یاد میگیری، یاد میگیری چی کار کنی که جایی خراب نشه، یا دَرِ کمد رو چطور باز کنی که جیرجیر نکنه! وقتی خونه رو از خودت بدونی، مراقبت ازش برات مهمتره. اینا رازهای کوچیکی هستن که زندگی تو خونه رو زیبا میکنه، باید یادمون باشه زندگی زناشویی هم همین جوره، نباید توقع کمال رو داشت؛ باید ازش مراقبت کرد و... .