دوقلو بودن از آن دسته موضوعاتی است که هیچ وقت نمک خود را از دست نمیدهد. دوقلو و چندقلوها به خصوص اگر همسان باشند، در هر سن و سالی، توجه آدمها را به خود جلب میکنند. به هر حال این که یک نفر کپی خودتان در خانه باشد و با هم بزرگ شوید، تجربه جذاب و عجیبی است و دوقلوها این موضوع را تایید میکنند. مثلا گفته میشود حدود 25درصد دوقلوهای یکسان، درواقع تصویر آینه یکدیگر هستند؛ یعنی شبیه انعکاس تصویر قلشان در آینه. برای مثال اگر یکی از دوقلوها در سمت چپ خود یک خال داشته باشد، دیگری در سمت راست خود خواهد داشت یا طبق یک نظریه، تقریبا الگوی موج مغزی مشابهی برای دوقلوهای یکسان وجود دارد که نشان میدهد دوقلوها بهطور یکسان فکر میکنند. دانشمندان میگویند به همین دلیل هر کدام از دوقلوها دوست دارند بدانند که قل دیگر در یک زمان مشابه چه احساسات و رفتاری دارد. خلاصه این که دنیای دوقلوها و چندقلوها بسیار پیچیدهتر از آن است که همه معماها و سوالها درباره آن کشف شده باشد. حال شما فکر کنید خانوادهای دوبار صاحب جفت دوقلوی همسان شود؛ جفت دوقلوی اول پسر و جفت دوقلوی بعدی دخترهایی که 11سال بعد از دوقلوی اول به دنیا آمدهاند. میدانیم که مورد کمنظیر، باحال و عجیبی است اما درست عین این اتفاق برای خانواده سعیدی در شهرستان گنبدکاووس استان گلستان افتاده است. محمد و مهدی جفت دوقلوی اول خانواده و ملیحه و مهدیه جفت دوقلوی دوم خانواده هستند. عکس این جفت دوقلو در صفحه کاریشان بسیار مورد توجه قرار گرفته و واکنشهای جالبی هم به همراه داشته است. با قل بزرگتر خانواده یعنی مهدی سعیدی درباره این موضوع و تجربه و چالشهای جالبی که به واسطه این موضوع در خانواده گذراندهاند، گفتوگو داشتم که در پرونده امروز زندگی سلام خواهید خواند.
از دوقلوی دوم زیاد شوکه نشدیممحمد سعیدی قل اول جفت دوقلوی پسر خانواده است. 11ساله بودند وقتی فهمیدند قرار است دوقلوی دختر به جمع خانواده اضافه شوند؛ آن سالها سرشان به درس و مشق گرم بوده و بیشتر زحمتها برای بزرگکردن دوقلوهای بعدی روی دوش مادر خانواده بوده است. از او میخواهم از آن سالها و چالشهایی که خانواده داشتند بگوید. ماجرا را از زبان خودش بخوانید :«من مهدی قل اول هستم که چند دقیقه زودتر از محمد به دنیا آمد. 29 ساله هستیم و من الان خدمت سربازی هستم. خواهرهای دوقلویم هم ملیحه و مهدیه الان 18 ساله هستند و مثل من و برادرم، همسان هستند. راستش خانواده وقتی فهمیدند فرزند دوقلو در راه است، زیاد شوکه نشدند چون احتمال دوقلودارشدن برای فردی که یک بار صاحب دوقلو شده، زیاد است. البته مشابه این اتفاق در فامیلمان نداشتیم. من و برادرم هم حس خوبی داشتیم چون خودمان دوقلو بودیم و دوقلوها بیشتر به دو نفر فکر میکنند تا یک نفر. برای همین خوشحال بودیم که قرار است این بار یک دوقلوی دختر به خانواده اضافه شود. درواقع برای دوقلوها آمدن یک دوقلوی دیگر زیاد تعجبآور نیست. برای ما هم سخت یا عجیبوغریب نبود و شاید حتی خوشحالتر بودیم و منتظر روزی که دوقلوها به دنیا بیایند.»
به اصرار مادرم برای عکس تولدست پوشیدیمخیلیها فکر میکنند دوقلودارشدن برای مادر خیلی راحتتر از دوبار بچهدار شدن است. به قولی همه اذیتها و چالشها یک بار اتفاق میافتد. اما کسانی که خودشان دوقلو دارند یا در خانوادهای بزرگ شدند که دوقلو هم دارد با این فرضیه، همنظر نیستند؛ به خصوص افرادی که دستتنها هستند و نمیتوانند روی نیروی کمکی حساب باز کنند. آنها معتقدند بزرگکردن دوقلوها سختتر از آن چیزی است که به چشم میآید. مهدی که در خانواده این موضوع را تجربه کرده است، میگوید :«دوقلوها اینجور هستند که با هم گریه میکنند، همزمان با هم گرسنه میشوند و غذا میخواهند. همزمان با هم خرابکاری میکنند. همیشه وقت خرید، باید از هر چیزی دو تا بخرید؛ دو تا لباس همشکل، دو کفش مشابه، دو اسباببازی و ... .
هر سال این اتفاق میافتد و خانواده باید این مسیر را طی کنند. البته تفکر بیشتر دوقلوها تا 5، 6سالگی، شبیه هم است ولی از یک سنی به بعد بیشتر تفکرات تغییر میکند و سلیقهها متفاوت میشود. بیشتر وقتی وارد مدرسه میشوند، این تفاوتها کمکم خودش را نشان میدهد. این مورد برای من و برادر دوقلویم هم اتفاق افتاد. حتی در عکس تولدی که امسال گرفتیم، به اصرار مادر و بچهها بود که لباس ست پوشیدیم وگرنه الان اصلا شبیه هم لباس نمیپوشیم و اینجور نیست که همه لباسهایمان یک رنگ و یک مدل باشند. شاید قبلا اینطور بود اما الان لباسهایمان با هم تفاوت دارد و هر کدام هر چیزی را دوست داریم انتخاب میکنیم و میپوشیم.»
مادرم اشتباهی به یک قل، دوبار شیر میداد«ما چالشهای بزرگشدن دوقلوها را وقتی دو خواهرم دنیا آمدند، به چشم دیدیم. در بعضی موارد مادرم میگفت وقتی شما کوچک بودید هم این اتفاق افتاد. بالاخره ما جفت دوقلوی همسان هستیم و چهرهمان تفاوت جزئی با هم دارد. این شباهت در دوران نوزادی خیلی بیشتر بوده است. مثلا یک بار مادرم نصف شب بیدار شده بود و تشخیص نمیداد اول کدام قل را شیر داده. جوری که اگر یکی از قلها گریه میکرد شاید دوباره به همان قلی شیر میداده که بار اول داده. این موضوع درباره دوقلوی بعدی هم اتفاق افتاد و مادرم تعریف کرد که موقع شما هم این اتفاق افتاد و نمیتوانستم چهرهتان را تشخیص بدهم. بچگی ما اینطور بود که اگر یکی اسباببازی یا وسیله قل دیگر را گم میکرد، گردن نمیگرفت و سعی میکرد بگوید کار قل دیگر بوده است. ما چون همسان بودیم خیلیها نمیتوانستند چهرهمان را تشخیص بدهند و در مدرسه یا دانشگاه به جای هم درسها را جواب میدادیم.» اینها صحبتهای مهدی درباره دوران بزرگشدن دوقلوها و تجربههای زیسته مادرش است.
خیلیوقتها خانوادگی با هم بیرون نمیرویموقتی دوقلو یا چندقلو میبینیم، سوالات عجیبوغریبی در ذهنمان رژه میروند که دوست داریم از آنها بپرسیم. این اتفاق برای خانواده سعیدی به خاطر داشتن دو جفت دوقلوی بیشتر شدت بیشتری دارد، طوری که محمد با اشاره به این که در خیابان سوالهای عجیبوغریبی از ما میپرسند، اضافه میکند: «راستش را بخواهید خیلی وقت است خانوادگی با هم بیرون نمیرویم. چون دو جفت دوقلو هستیم خیلی به چشم میآییم. راه که میرویم خیلی به ما نگاه میکنند و پرسوجو هم همینطور. حتی اگر جایی مهمانی دعوت باشیم، سعی میکنیم جداجدا برویم و خیلی کم اتفاق افتاده است که با هم بیرون برویم. خیلی سخت است. مثلا گاهی من میروم دنبال یکی از خواهرهای دوقلویم و بعد برمیگردم میروم سراغ قل بعدی. خیلیها هم میگویند مبادا با هم بیرون بروید چون چشم میخورید. به غیر از این، مردم سوالات عجیبی میپرسند که گاهی خندهمان میگیرد. مثلا میپرسند تا حالا لباس هم را اشتباهی پوشیدید؟ یا وقتی کفشتان یک شکل است از کجا تشخیص میدهید کدام کفش مال شماست و کدام مال قلتان؟! البته الان پوششمان شبیه هم نیست اما قبلا این سوالات را زیاد میپرسیدند که شبیه هم فکر میکنید یا شده با هم به یک موضوع یا اتفاق توجه کنید؟!»
خواستیم با دوقلو ازدواج کنیم ولی به نتیجه نرسیدیماز قل اول خانواده سعیدی میپرسم، آنها هم مثل خیلی از دوقلوها برای ازدواج به سراغ خواهر دوقلو رفتند یا نه، که ماجرای ازدواجشان را تعریف میکند: «ما اول رفتیم سراغ دوقلوها اما به نتیجه نرسیدیم و خانم من و برادرم، خواهر نیستند. آنها از پشت سر و گاهی از طریق صدا ما را با هم اشتباه میگیرند چون همسان هستیم.» از او درباره تلهپاتی که میگویند بین دوقلوها خیلی قوی است، میپرسم. مهدی در این باره میگوید :«شاید باورتان نشود. مدتی پیش زانوی من به مشکل خورد و قرار بود عمل جراحی کنم. برای 6ماه بعد به من وقت عمل دادند و دقیقا 2روز مانده به جراحی، یک اتفاق برای برادر دوقلوی من افتاد که مجبور شد همزمان با من زانویش را عمل کند و دو نفری با هم عمل جراحی را انجام دادیم. اینجور تلهپاتیها هست. مثلا وقتی همسرم میگوید مهدی فلان شب حالش خوب نبوده است خانم برادرم هم میگوید محمد هم دقیقا آن شب مشکل داشته است. به نظرم اینها به خاطر این است که میگویند بیشتر دوقلوها در دوران جنینی و شکم مادر، یک جفت مشترک دارند. جفت دوقلوی بعدی هم تلهپاتیهایی با هم دارند اما بین ما و آنها چنین ارتباطی نیست. البته اعتقادات و نظرات ما با جفت دوقلوی دیگر خیلی متفاوت است. من و برادرم ازدواج کردیم و مستقل شدیم. هم این که از شهر خودمان دور شدیم و فاصلهمان با خانه زیاد است.»
تشخیص چهره گوشی هم ما را تشخیص نمیدهد!از مهدی که الان در دوره خدمت سربازی است میپرسم شما و برادرتان در زندگی مسیرهای مشترکی داشتید یا هر کدام رفتید سراغ علاقه خودش. او با اشاره به تفاوت علاقهشان در بعضی مسائل میگوید: «ما برای دانشگاه، یک رشته و یک جا قبول شدیم. کارشناسی معماری خواندیم و حتی برای مقطع کارشناسی ارشد، هر دو با هم تغییر رشته دادیم و علوم تربیتی خواندیم. ما همیشه با هم بودیم و یک رفیق مشترک صمیمی داشتیم. البته دوقلوها به خصوص در دوره نوجوانی، اختلاف و کلکل دارند. تفاوتهایی پیدا میکنند اما با وجود این اختلافها بیشتر وقتها یک دوست صمیمی و مشترک داشتیم. البته تواناییمان با هم متفاوت بود. مثلا در رشته معماری، یک نفر حفظیاتش خوب بود و حسابی درس میخواند. آن یکی در دروس عملی، قوی بود و مهارت داشت. منظورم این است که در همه چیزها شبیه هم نبودیم و علاقههای متفاوتی هم داریم. بچه که بودیم یکیمان قرار بود در یک مسابقه شرکت کند و چون مریض شد قل دیگر به جایش مسابقه داد. الان هم قفل گوشیهایمان که از طریق تشخیص چهره است ما را با هم اشتباه میگیرد و چهره هر کداممان را جلوی دوربین بگیریم، برایش فرقی ندارد و قفل آن را باز میکند. یعنی حتی هوش مصنوعی هم هنوز نمیتواند این موضوع را تشخیص دهد.»