تاپخند
یادش به خیر، بیشتر مزه حمام رفتن به نشستن تو اون تشت قرمز حمام بود.
من اگه میتونستم برگردم به گذشته فقط یک جمله به خودم میگفتم: «تا میتونی تو عروسیها گوشتت رو بدون برنج بخور، در آینده کسی عروسی نمیگیره».
بابای من خیلی روی سلامتش حساسه. یک دست کلهپاچه میزنه به بدن، بعد یک لیمو میچلونه تو قاشق و می گه اینم برای سوزوندن چربی و...
دیگه هیچی برام مهم نیست... حتی پامو از پتو درمیارم، بذار هیولا پامو بخوره!
من هنوز دنبال دفترچه حسابی هستم که بابام پول عیدیهای بچگیم رو توش واریز میکرد!