بهعنوان یک فروشنده دوست داریم روی مشتری اثر مثبتی بگذاریم، بهعنوان یک مربی در تلاشیم ذهن هنرجویمان را تغییر دهیم، در جایگاه یک مدیر میخواهیم سازمانمان را متحول کنیم، حتی بیشترمان در نقش پدر و مادر میخواهیم فرزندمان رفتار درستی داشته باشد، اما در بیشتر این مثالها، تلاش ما با موفقیت همراه نمیشود و سد بزرگی از ذهنیت، پیشداوری و مقاومت طرف مقابل، مانع از اثرگذاری ما میشود. جونا برگر در کتاب «تغییرآفرین» سراغ این موضوع میرود که برای ایجاد تغییر در دیگران چه باید کرد؟ یک تغییرآفرین حرفهای به این فکر نمیکند که طرف مقابل چقدر استدلال نیاز دارد تا حرفی را بپذیرد، بلکه به این فکر میکند که چرا آن فرد تا بهحال تغییر نکرده؟ چه موانعی پیشروی ذهنش بوده. مسئله یک تغییرآفرین براساس این کتاب غلبه بر اینرسی آدمهاست نه متقاعد کردنشان. کتاب بزرگ ترین موانع تغییر آدمها یعنی مقاومت واکنشی، احساس تعلق، فاصله، تردید و شواهد تاییدکننده را به ما معرفی و درباره هر کدام مفصل صحبت میکند. کتاب به ما میگوید چطور استقلال ذهنی و عاملیت هر فرد را رعایت و در عین حال توجهش را به نیازهایش جلب کنیم.