printlogo


گارسون یا غول چراغ؟ 

​​​​​​​
گارسون که داشت بشقاب و کارد و چنگال را جمع می‌کرد، به مشتری گفت: «امر دیگری باشد»؟ مشتری گفت: «یک نوشیدنی خنک، یک ویلا تو کوه‌های زوریخ، یک ماشین کورسی و یک رفیق خوب و خوش صحبت که بشه باهاش گپ زد». گارسون گفت: «کمی زیاده‌خواهی است ولی خب ببینم چه کار می‌شود کرد». چند لحظه بعد که داشت نوشیدنی را سرو می‌کرد، یک محضردار با او بود که سند ویلایی در زوریخ و یک ماشین کورسی پارک‎شده توی گاراژ ویلا را به همراه‌ داشت. مشتری تشکر کرد و جرعه‌ای نوشید. در همین لحظه مردی که چشم‌هایش برق می‌زد، نشست پشت میز و گفت که در گپ زدن شهره‌ خاص و عام است. مشتری پیش از این‌که رستوران را به همراه رفیقش ترک کند، در دفترش نوشت: «کیفیت غذا متوسط. پذیرایی عالی».