کتاب «لندن زیاد باران می بارد»گزیده ای از سفرنامه های مسافران ایرانی دوره قاجار به این شهر است؛ بخشی از این کتاب به قلم میرزافتاح خان را می خوانید.بعضی اوقات از کسان زرنگ و پرکار در یکی از شهرهای فرنگستان عمارات عالیهای اجاره میکند و بعد از آن در کاغذهای اخبار ثبت و اظهار مینماید که من سعیهای وافیه و اهتمامات کافیه به عمل آورده، چیزی بسیار عجیب و غریب تحصیل و ترتیب نمودهام که تا این زمان در کل ممالک فرنگستان چنین چیز غریب دیده نشدهاست، هر کس بخواهد که همان چیز را ملاحظه نماید، در فلان وقت و خانه و عمارت ممکن و میسر است. خلاصه این مراتب فورا شهرت تمام به هم رسانیده، اهل ولایت عموما با رغبت بینهایت مایل شده، هر روز و هر ساعت مرد و زن دستهدسته و فوجفوج رفته، داخل میشوند و میبینند که هیچ چیز در آنجا نیست. از صاحبخانه میپرسند که کو آن چیز نادر روزگار، بیار تماشا کنیم. جواب میگوید که من مدتها عمر عزیز را به تحصیل و ترغیب آن چیز صرف کردهام، بلکه به آن واسطه و دستاویز، راه معاش درستی به جهت خود حاصل کنم، حالا میترسم که به شما نشان بدهم و شما رفتهرفته یاد بگیرید و آن وقت هنر و صنعت من از عظم افتاده، دیگر کسی اعتنا نکند، پس در این صورت بهتر این است که شما قسم به ذات پاک خدا و روح مطهر حضرت عیسی یاد کنید تا من اطمینان حاصل کرده، شما را از حقیقت سرّ مکتوم آگاهی دهم. الغرض آنها نیز به هر وضعی که شریعت خود مقرر شدهاست همان کلمات را سوگند یاد میکنند که ما هرچه در اینجا ببینیم و آنچه از زبان تو بشنویم، هرگز در خارج بروز نخواهیم داد. همین که آن شخص اطمینان کلی به هم رسانیده، بالمره خواطر میشود با کمال بیساختگی و صداقت مذکور مینماید و میگوید راستی این است که در بساط من هیچ چیز نیست و از این تمهید به غیر از اخذ درم و دینار منظور دیگر ندارم و باید مرا ببخشید. الحاصل همان دسته بدون اینکه چیز غریب ملاحظه نمایند، مأیوس گشته، از آن خانه بیرون میآیند و در خارج هرکس از آنها تحقیق ماجرا مینماید، اضطرارا جواب میگویند که اوضاع آنجا گفتنی نیست و تا شما خود به رأیالعین مشاهده نکنید، از گفتن ما هیچ چیز برای شما دستگیر نخواهد شد.