وحشتی روانشناختی یا برهم نهی کوانتومی؟
اگر طرفدار سریالهای پیچیده درباره جهانهای موازی، تداخلهای کوانتومی و مفهوم سرنوشت هستید خبر خوب اینکه بعد از مدتها انتظار بالاخره فصل دوم سریال «ساعت شیطان» پخش شد. اولین مواجهه با اسم سریال طوری است که فکر میکنیم با یک سریال در ژانر وحشت طرفیم که قرار است با جامپکاتهایی که به یک صورت ترسناک ختم میشود و گاهی هم کمک موسیقی دلهره در مخاطب ایجاد کند. اما این سریال فراتر از اینحرفهاست. چون به جای یک اثر ماورائی با یک اثر رازآلود و روانشناختی با ترسی عمیق مواجهیم که بهخاطر کارگردانی، جسارت در روایت، طراحی صحنه خاص و بازی خوب بازیگران بهخصوص جسیکا رین، توانسته نقدهای مثبتی جلب کند.
کابوسهایی میان بُعدی
فاصله بین فصل اول و دوم خیلی طولانی شد اما بههرحال حالا که فصل دوم پخش شده و بهخیلی از معماها پاسخ داده فرصت خوبی است برای معرفی این اثر. سریال درباره مددکاری به نام لوسی است که بهتازگی از همسرش جدا شده و با پسر عجیبش ایزاک زندگی میکند. ایزاک رفتارهای خاصی دارد، خوشحال و ناراحت نمیشود. واکنش زیادی به اطراف نشان نمیدهد و گاهی میگوید حضور افرادی را در خانه حس میکند که دیگران آنها را نمیبینند. مادر لوسی هم از مشکلی مشابه رنج میبرد و در کنارش دریافتهای عجیبی دارد که معلوم نیست کابوس هستند یا ارتباط با دنیایی دیگر. اما ماجرا وقتی جدی میشود که خود لوسی هم احساس میکند تصاویر عجیبی پیش چشمش رژه میروند. همزمان دو پلیس مشغول تحقیق روی یک سری قتل زنجیرهای هستند و وقتی به قاتل مرموز نزدیک میشوند میفهمند او هم بهدنبال لوسی است.
چرا ببینیم؟
سریال امتیازهای بالایی دارد و اصلاً وقت مخاطب را تلف نمیکند. فقط بهخاطر داستان پیچیدگیهایش باید کمی قصه را تحمل کنید تا داستان روی ریل جذابیت بیفتد. داستان ترس روانشناختی جالبی دارد که در ذهن مخاطب نفوذ میکند. در فصل دوم نه تنها فضای سریال افت نمیکند؛ بلکه گرهگشاییهای جالب و حسابشدهای هم دارد. اگر طرفدار آثاری مثل «دارک» و «توسعهدهندگان» بودید قطعاً از تماشای «ساعت شیطان» لذت خواهید برد.