گزارش «خراسان» از استقبال پرشور کودکان و نوجوانان کتابخانه ای در یک مرکز فرهنگی حاشیه شهر مشهد
میشود ساعت ها ایستاد و تماشایشان کرد و برای لحظاتی از دغدغه کم بودن سرانه مطالعه در استان فارغ شد؛ بچه های حاشیه شهر را می گویم. همان بچه هایی که لابه لای دنیای پیچیده هوش مصنوعی و تفریحات و سرگرمی های مختلف، اوقات فراغت و دلخوشی هایشان را لابه لای ورق های یک کتاب پیدا میکنند؛ کتاب هایی که حتی ظاهر فرسوده شان حاکی از قدیمی بودن آنها دارد، اما برای بچه های حاشیه شهر همین کتاب های قدیمی ترجمان و معنای زندگی شده است. به گزارش «خراسان رضوی»، به یک کتابخانه کوچک در یکی از مراکز فرهنگی حاشیه شهر مشهد می روم. بچه ها جلوی قفسه های کتاب ازدحام ایجاد کرده اند. یکی از نوجوان ها که به تازگی مسئول کتابخانه هم شده است، سعی می کند نظم را ایجاد کند تا همه بتوانند به نوبت کتاب دریافت کنند. یکی از دختربچه ها دوستش را صدا می زند و می گوید: «کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب را برنداری مال من است.» صدای خنده بقیه در فضا می پیچید؛ اینجا همینقدر شوق دانستن دارند، همینقدر رقابتهایشان دوستانه، سالم و صادقانه است. در این مرکز فرصتی ایجاد شده است تا کودکان و نوجوانان علاوه بر بهره مندی از کلاس های متنوعی مانند سواد رسانه، فن بیان، آموزش احکام با بازیهای کودکانه، آموزش تاریخ اسلام و کلاسهای کمک درسی که به صورت رایگان برایشان برگزار میشود، «ساعت کتابخوانی» داشته باشند. زمان های مختلف برای دختران در رده های سنی کودک و نوجوان تعریف شده است تا دور هم بشینند و مطالعه کنند. با وجود آنکه کتاب ها متناسب با سن بچه ها تفکیک شده است اما این امکان وجود دارد که هر کدام معنی واژه یا عبارتی را متوجه نشدند از مربی ناظر بر کلاس بپرسند. یکی از کارهایی که نوجوانها در کلاس میکنند خوانش بخشی از کتاب برای دوستان شان است و در مورد محتوای کتابها با هم صحبت میکنند.
«آبنباتِ» خراسان پرطرفدار در کتابخانه
یک روز را با بچه های کتابخوان یکی از مراکز فرهنگی حاشیه شهر مشهد همراه شدیم. تمام کتابهای این کتابخانه کوچک، اما پرمخاطب توسط خیّرینی تهیه شده است که با مدیریت مرکز در ارتباط هستند. به سراغ قفسه کتاب ها می رویم، هر چند تعداد قفسه ها زیاد نیست اما کتاب ها مرتب و بر اساس موضوعات مختلف از جمله کتاب های کمک درسی، تاریخی، مذهبی، شعر، ادبیات، رمان، و دفاع مقدس، و ..... دسته بندی شده اند. قفسه ای هم مخصوص کتاب های نقاشی است. جالب اینکه در کنار کتاب و مجلات جدید، هفته نامه های قدیمی «آبنبات» روزنامه خراسان را هم دارند که مورد توجه بچه ها هم هست. صدای زنگ شروع کلاس ها در میان همهمه بچه ها گم میشود. هر گروهی از بچه ها به سمت کلاس خود می روند. نوجوان های 13 تا 17 ساله وارد سالن می شوند و به سمت قفسه کتاب ها می آیند. بعضی هایشان هم کتاب هایی را در دست دارند و در گوشه ای نشسته اند و مشغول مطالعه اند. یکی از کتاب ها در مورد منشأ ضرب المثل های ایرانی است و نظر بسیاری را به خود جلب کرده است، طوری که سه تا چهار نفر از بچه ها کتاب را دست به دست می کنند، گاهی می خندند و گاهی حیرت می کنند. یکی از دخترها کتاب «از چیزی نمیترسیدم» را میخواند و دیگری کتابی در مورد زندگینامه امام حسن مجتبی (ع) را به دست دارد.
طعم شیرین مطالعه
کنارشان می نشینم و از آن ها می خواهم در مورد کتاب هایی که تا کنون در این مکان مطالعه کردهاند، صحبت کنند. یکی از دخترها که بیان خوبی هم دارد، میگوید: «کتابی با موضوع چگونه تکالیف خود را انجام ندهید! خوانده ام و برایم بسیار هیجان انگیز بود چرا که در واقع این کتاب ما را با تمام بهانه هایی روبه رو می سازد که ممکن است برای انجام ندادن تکالیف مان مطرح کنیم.» سپس رو به دختری که کنارش نشسته است، ادامه می دهد: «مهلا تو هم بگو». مهلا گیسوی بافته شده اش را دور انگشت می پیچد و میگوید کتاب "آفتاب در حجاب" سید مهدی شجاعی را به تازگی شروع کرده است. یکباره مثل اینکه چیزی یادش آمده باشد با ذوق اضافه میکند: «این جا کتابی هم در مورد ساختار بدن انسان خواندم، من به پزشکی علاقه دارم و خواندن این کتاب برایم جالب بود.» دختری ریزنقش که کنار او نشسته است و تا این لحظه تماشاگر گفت و گوی ما است، کمی جلو می آید و از ادبیات شیرین مهدی آذریزدی در مجموعه کتاب، قصههای خوب برای بچههای خوب تعریف میکند.
کتابخوانی؛ دلخوشی بچههای حاشیه شهر
از بچه ها میپرسم برایتان سخت نیست قبل یا بعد از ساعت مدرسه به اینجا میآیید؟ دختری که دیگران نازنین صدایش میکنند، جواب میدهد: «نه، این جا به نوعی برای ما تفریح هم هست؛ هم در کلاس ها چیزی یاد می گیریم، هم حوصله مان در خانه سر نمی رود. در تابستان هم که بیشتر روز را همین جا میگذراندیم، در کلاسهای مختلف هنری و علمی شرکت میکردیم و هم کتاب می خواندیم.» ادامه میدهد: «من گاهی کتاب امانت می گیرم و برای مادرم هم می برم تا مطالعه کند.» هنوز مشغول گفت و گو با نوجوان ها هستیم که یکی از بچهها شروع به خواندن بخش از کتاب "خانه درختی" با صدای بلند می کند، همه ساکت می شوند تا بشنوند. یکی از کارهایی که در ساعت مطالعه انجام می شود نوشتن کلمات جدید روی تخته است، کلماتی که بچه ها به واسطه مطالعه کتاب آموخته اند. در بین معنی واژههایی که متوجه نشدند را هم می پرسند. مربی کلاس موضوع جالبی را طرح می کند و میگوید: «روخوانی و ادبیات بچه ها نسبت به قبل بسیار بهتر شده است. ما در این جا سعی می کنیم دایره لغات بچهها با مطالعه کتاب افزایش یابد، گفت و گوی رسمی را بهتر بیاموزند و از همه مهم تر از محتوای کتاب ها در زمینههای مختلف استفاده کنند.»
بچه ها کتاب ها را مرتب می کنند
ساعت مطالعه برای این گروه به پایان رسیده است، اما تجمع شان برای ثبت کتاب های جدید که امانت گرفته اند، ادامه دارد. یکی از ویژگیهای خوب این کتابخانه این است که مسئولیت مرتب کردن کتاب ها و ثبت امانت شان نیز به عهده خود بچه هاست. نوجوان ها کم کم سالن را ترک می کنند و به کلاس دیگری در طبقه بالا میروند و حالا نوبت به کودکان 7 تا 12 سال است. همه به نوبت در صف ایستادهاند و با چشمانی درخشنده به قفسه کتابهای مربوط به خودشان نگاه می کنند. تعدادی هم کتاب هایی که از روزهای قبل به امانت گرفته اند را برای تعویض آورده اند. میشود ساعتها ایستاد و تماشایشان کرد و برای لحظاتی از دغدغه کم بودن سرانه مطالعه در استان فارغ شد.