آخرین باری که از واقعیت سیلی دریافت کردید چه زمانی بوده است؟ همه ما تعداد زیادی از آنها را در طول زندگی خود داشتهایم: لحظاتی که زندگی، ناگهان ضربه دردناکی به ما زده است. شوک ناگهانی و دردناکی که تعادل ما را به هم میزند. واقعیت، این سیلی را به شکلهای گوناگونی میزند. گاهی خیلی شدید، بیشتر شبیه یک مشت عمل میکند: مرگ محبوب، بیماری یا آسیب وخیم و جدی، تصادف غیرمنتظره، خیانت، آتشسوزی، سیل یا حوادثی از این دست. گاهی هم این سیلی کمی آرامتر زده میشود: جرقهای از حسادت، زمانی که متوجه میشویم کسی آنچه را که میخواهیم به دست آورده است؛ درد ناشی از تنهایی، زمانی که متوجه میشویم چقدر از دیگران جدا هستیم؛ انفجار خشم و رنجش، زمانی که بدرفتاری میبینیم. گاهی اثر سیلی به سرعت از حافظهمان پاک میشود: در یک لحظۀ گذرا، یک «هشیاری ناگهانی» گذرا. گاهی چنان ضربه میزند که بیهوش میشویم و برای چند روز یا چند هفته حیران و سرگردان میمانیم. ولی هر نوعی که باشد، قطعاً یک ویژگی مشخص دارد: سیلی واقعیت دردناک است. ما انتظار آن را نداریم، آن را دوست نداریم، و قطعاً آن را نمیخواهیم؛ و متأسفانه، سیلی، تازه شروع کار است. آنچه که بعد از آن رخ میدهد به مراتب سختتر است: بعد از این که سیلی ما را بیدار میکند، با «شکاف» مواجه میشویم. من آن را شکاف واقعیت مینامم، زیرا در یک طرف، واقعیتی است که وجود دارد و در طرف دیگر، واقعیتی است که میخواهیم داشته باشیم. هر چقدر شکاف بین این دو واقعیت بزرگتر باشد، احساسات ما دردناکتر خواهد بود... سیلی خیلی سریع رخ میدهد، ولی شکاف میتواند برای روزها، هفتهها، ماهها، سالها و حتی دههها باقی بماند. بسیاری از ما برای مواجهه با شکافهای بزرگِ واقعیت آمادگی لازم را نداریم. جامعه چگونگی رویارویی با آنها را به ما آموزش نمیدهد و حتی نمیدانیم چگونه آنها را مدیریت کنیم و برای رضایتمندی پایدار و موفقیت از آن استفاده کنیم. وقتی با یک شکاف واقعیت روبهرو میشویم، بر طبق واکنش غریزی خود تلاش میکنیم تا آن را ببندیم؛ ما سعی میکنیم واقعیت را مطابق با خواستههایمان تغییر دهیم. اگر موفق شدیم شکاف بسته میشود و احساس خوبی پیدا میکنیم. احساس شادی، رضایت، یا آرامش همراه با احساس موفقیت و تسکین که خیلی خوشایند است.
برگرفته از کتاب «تابآوری در سیلی واقعیت» اثر نویسنده راس هریس