«هرمان هسه» نویسنده آلمانی است که بیشتر با کتاب «سیدارتا» نزد مخاطبان ادبیات به شهرت رسیده است. اگرچه او داستان نویسی اروپایی است؛ اما طرز تفکر و قلمش بیشتر شرقی است و غرابت عجیبی با ما ایرانیها دارد. شاعرانگیها و لطافتی که در نوشتههایش به ویژه در کتاب «خواب نی لبک» موج می زند، بر منطق حاکم بر بیشتر نویسندگان همعصر خود در اروپا میچربد و همین باعث شده است «هرمان هسه» به نویسندهای برای همه جهان تبدیل و کتابهایش به بیشتر زبانهای زنده دنیا ترجمه شود.کوتاه و تأثیرگذار
این کتاب که به تازگی تجدید چاپ شده، همانگونه که از اسمش پیداست کتابی است که مهمترین ویژگی آن رفت و آمد داستانها میان فضای شعرگونه و رمانتیک با فضایی داستانی است. کتاب از 14 داستان تشکیل شده که همگی آنها از جنبه قالب کوتاهاند و نویسنده در آن ها « ایجاز» را تا آن جا که ممکن است رعایت کرده است، به گونهای که همه ویژگیهای داستان کوتاه را در خود دارند. در توصیف «هرمان هسه» همین بس که او در سال ۱۹۴۶ با کتاب «سیدارتا» برنده جایزه نوبل ادبیات شده است و دریافت همین جایزه خود گواهی است بر آثار ارزشمند او که مهر تاییدی می زند بر افکارش و مخاطب را مجاب کرده همه کتابهایش را بخواند.
در بخشی از کتاب « خواب نی لبک » میخوانیم:
« قصه گوی پیر، شبی بر سکوی ساحل چنین سخن آغاز کرد: ای سروران ارجمند امشب میخواهم قصهای بسیار قدیمی برایتان نقل کنم. قصه بانوی زیبا و زرخرید گورزادش را، قصه مهر و وفا، خیانت، عشق و مرگ، قصهها و شرح ماجراهای نو و کهن همگی گرد همین موضوع میگردند.»
خلسههای طولانی در رؤیا
رؤیاپردازی از نظر «هسه» بسیار اهمیت داشته و شاید بشود گفت اگر این ویژگی در کتابهای او کمرنگتر از چیزی که هست بود، این میزان از تأثیرگذاری بر مخاطب را از دست میداد. معمولاً در همه کتابهای این نویسنده عنصر خیال و متعاقب آن رؤیاپردازی همواره موج می زند و خواننده را در خلسهای گاه طولانی فرومیبرد تا آن جا که فرود آمدن از این خلسه و مواجه شدن با واقعیت گاه سخت به نظر میرسد. در بخشی از کتاب «سیدارتا » که میشود گفت مهمترین رمان او هم هست این ویژگی به شکلی برجسته خودش را نشان میدهد: «سیدارتا لباس هایش را در راه به برهمنی فقیر داد و تنها لُنگ و ردایی ساده و خاکی رنگ با خود نگه داشت. فقط روزی یک وعده غذا می خورد. یکبار چهارده روز و بار دیگر بیست و هشت روز روزه گرفت. رویاهای شگفتی در برابر چشمان درشتش جان می گرفتند...»
آرمانگرا و انسانی
شخصیت های داستان های « هسه» با این که در نگاه اول ممکن است آدم هایی به ظاهر معمولی جلوه کنند اما رفته رفته و هر چه داستان بیشتر ادامه پیدا می کند از مخاطب فاصله میگیرند و حتی با خود نویسنده هم به نوعی غریبگی می کنند. این نشان از آرمان گرایی « هرمان هسه» چه در نویسندگی و چه در زندگی شخصی اش دارد و از او یک نویسنده منحصر به فرد ساخته است. در کتاب های « هرمان هسه» مخاطب در هر کجای جهان که باشد فارغ از نژاد و ملیتش قبل از آن که با یک نویسنده طرف باشد، با انسانی مواجه است که خسته از دو جنگ جهانی ویران کننده تجربه های انسانی و اخلاقی اش را از سفر به هند و شرق جهان در قالب کلمات ریخته و همه آن ها را در اختیار شنونده قرار می دهد. در بخش دیگری از کتاب «خواب نی لبک» می خوانیم: «جهان در برابر چشمان من و درون من وارفت و فرو لغزید و در اشک و آواز غرقه گشت چنان که وصف فرو ریختن و جاری شدنش ممکن نبود. اشک یخ روح است که آب می شود و فرشتگان خدا به گریندگان نزدیکترند...»