وقتی رنجها منجی ما میشوند
نویسنده: دکتر المیرا لایق
مترجم:
تمام دوران ابتدایی ما دهه پنجاه و شصتیها با نیمکتهای سه نفره عجین شده بود؛ سه نفر روی یک نیمکت و ساعت امتحان یک نفر باید برعکس روی دوپا مینشست و در حالیکه برگه را روی کف نیمکت گذاشته بود به سوالات جواب میداد؛ من کلاس چهارم بودم و جثهام نسبت به دو همکلاسی نیمکت مشترکم کوچک تر بود. بنابراین اسم امتحان که میآمد مثل یک دستور ذهنی از پیش فرض شده میآمدم وسط و میرفتم پایین، در حالیکه بقیه نیمکتها نوبتی بودند. هیچ وقت به ذهنم هم نرسیده بود که میتوانم اعتراضی کنم یا این قانون نانوشته را عوض کنم و روال در سکوت هم میزیهایم ادامه داشت. وسط سال بود، یک روز در حال برگشتن و پایین رفتن بازویم چنان به چوب کنده شده لبه میز گرفت که مانتوی طوسی رنگ و پوست و گوشت با هم کنده شدند. عصبانی بالا آمدم و گفتم دیگر پایین نمیروم؛ تا الان هم زیادی پایین رفتهام و دیگر تا پایان سال نوبت آنهاست. برخلاف انتظارم دو دوستم تا پایان سال هرگز به من نگفتند پایین بروم. گاهی دردها و زخمهای ما منجیان ما هستند؛ گاهی تا درد نکشی شهامت تغییر و جسارت برهم زدن معادلات نامساوی را پیدا نمیکنی.
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین