دیپلماسی قایق های توپدار
نویسنده: محمدعلی حسننیا
مترجم:
وضعیت فعلی بین ایران و آمریکا زیاد غریب نیست. برای تحلیل بهتر رابطه فعلی تهران و واشنگتن و چگونگی مناسبات بین این دو باید کمی به عقب بازگشت. ترامپ در شرایط فعلی منطق «صلح با زور» را در پیش گرفته است. راهبردی که عقبه نظریهای در روابط بین الملل دارد.
آمریکا در چند وقت اخیر بارها اعلام کرده که ناوهای هواپیمابر و هواپیماهای B۵۲ را روانه خاورمیانه کرده است و از طرفی دیگر به خبرنگاران می گوید ایرانی ها پاسخ نامه من را داده اند و امیدوارم خواستار مذاکره مستقیم باشند.
اما دیپلماسی قایق های توپدار چیست؟
ریشه اصلی این نوع سیاست ورزی به قرن نوزدهم باز می گردد. «جیمز کیبل» افسر نیروی دریایی و دیپلمات انگلیسی طی بیش از دو دهه با سلسله نوشتارهایی به تشریح این دیپلماسی پرداخت. کیبل، «دیپلماسی قایقهای توپدار» را به چند دسته تقسیم میکند؛
۱- نیروی قطعی: استفاده از دیپلماسی قایق توپدار برای ایجاد یا حذف یک اتفاقِ رخ داده.
۲- نیروی هدفمند: استفاده از دیپلماسی قایق توپدار برای تغییر سیاست یا شخصیت دولت یا گروه هدف.
۳- نیروی کاتالیزوری: مکانیسمی که برای خرید فضای تنفسی یا ارائه طیف وسیعی از گزینهها به سیاستگذاران طراحی شده است.
۴- نیروی بیانگر: استفاده از نیروی دریایی برای ارسال پیام سیاسی. این جنبه از دیپلماسی قایق توپدار توسط کیبل کم ارزش تلقی و تقریباً رد شده است.
در سیاست بینالملل دیپلماسی قایقهای توپدار به اصطلاح رسیدن به هدف با استفاده از قدرت نظامی یا تهدید به استفاده از زور اطلاق میشود. این روش و سیاست در قرون ۱۸ و ۱۹ و حتی قرن بیستم در موارد زیادی به کار گرفته شده است که از شاخصترین آن میتوان به جنگ تریاک دون پاسیفیکو، جنگ انگلیس و زنگبار، محاصره هرات در زمان محمدشاه قاجار و قضیه اقادیر (۱۹۱۱) و جدیدترین آن حملات آمریکا و ناتو به بالکان علیه حکومت میلوسوویچ اشاره کرد.
این مفهوم، در طیّ دورههای مختلف، تغییراتی کرده و انوع و اقسام آن معرّفی شده است. «دیپلماسی اجبار» یکی دیگر از انواع این نوع ابزار است. علاوه بر تهدید نظامی، «دیپلماسی اجبار» شامل چندین ابزار غیر جنگی دیگر از جمله تحریمهای اقتصادی، انزوای سیاسی، حمله سایبری، حمایت از نیروهای مخالف و راهاندازی کمپینهای رسانهای است. هدف از این اقدامات این است که تصمیمگیرندگانِ یک دولت را تحت فشار حدّاکثری قرار دهند تا سیاستهای خود را تغییر دهند و خواستههای دولت زورگو را رعایت کنند.
استفاده از ابزار تهدید و ارعاب ــ چماق ــ نسبت به دوران قبل پیچیدهتر شده و طرف زورگو برای دستیابی سریعتر و راحتتر به خواستههای خود، ارائه مشوّقها را نیز به این سیاست افزوده است؛ اصطلاحاً، ترکیبی از چماق و هویج. این سیاست، درباره جمهوری اسلامی ایران، عمری از ابتدای انقلاب داشته و همچنان نیز ادامه دارد.
این سیاست در دوران ریگان و بوش پسر هم امتحان شده است. در سال های جنگ ایران و عراق بود که واشنگتن سعی کرد با این نوع رعب و وحشت تهران را به سمت پایان جنگ هدایت کند. بوش پسر هم با محور شرارت خواندن ایران سیاست رعب را در پیش گرفت ولی در انتها اتفاقی رخ نداد و مذاکره جدی هم صورت نگرفت.
اکنون ترامپ به شدت این سیاست را دنبال می کند. اما تهران با بدگمانی محض به ترامپ به دلیل اتفاقات دوره نخست ریاست جمهوری وی سعی می کند بسیار محتاطانه با پیشنهاد میز مذاکره رئیس جمهور آمریکا برخورد کند.
یا به طور خلاصه همان حرفی که کسینجر زد: «یک ناو هواپیمابر ۱۰۰ هزار تن دیپلماسی است!»
۱۰ شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین