
چای برای من فقط یک نوشیدنی نیست؛ مثل شروعی است برای خیالبافی، بازکردن صفحهای سفید در ذهنم. انگار ذهنم را برای جادهای آماده میکنم که هنوز نمیدانم به کجا ختم میشود. به یاد دارم وقتی کودک بودم، مادر همیشه وقتی روز خسته کنندهای داشت، چای میریخت و میگفت: «بیا، یک چای بزنیم و خستگی در کنیم». شاید همین جمله بود که اولین جرقه را در ذهنم زد؛ ذهنی که در دنیای خسته بزرگسالان چای را مثل راهحل نهایی میدید.