بستر منطقهای برجام 2!
نویسنده: صابر گل عنبری
مترجم:
مذاکرات میان ایران و آمریکا این بار بر خلاف دوران اوباما در شرایط منطقهای متفاوتی شروع شده است. وقتی برجام 2015 امضا شد، بستر منطقهای کاملا نامساعد بود و جنگهای نیابتی و گاه مستقیم در اوج بود که حمله به سفارت عربستان و به تبع آن قطعی روابط، این فضا را تشدید کرد. از این رو، وقتی ترامپ در 2016 به قدرت رسید، ریاض و ابوظبی به همراه اسرائیل گمشده خود را یافتند و با لابیگری، ترامپ را به خروج از برجام و اجرای وعدهاش متقاعد کردند و راهبرد سیاست فشار حداکثری کلید خورد. اما ترامپ در ژانویه 2025 به قدرت بازگشت و اکنون شرایط خاورمیانه بسیار متفاوت از دوره قبل است. البته این شرایط میتواند کارکردی دوگانه داشته باشد؛ هم میتواند مشوق پیگیری فشار حداکثری و تشدید آن علیه ایران باشد و هم تسهیلگر مذاکره و توافق. مشوق تشدید فشار حداکثری به دلیل فروکاست نقش منطقهای ایران در نتیجه تحولات چند ماه اخیر در سوریه، لبنان و تا حدود زیادی عراق، فی نفسه میتواند طرف آمریکایی را برای فشار بیشتر و خودداری از عجله در مذاکره و توافق وسوسه کند اما به نظر میرسد که عوامل تسهیلگر مذاکره و توافق میان ایران و آمریکا نقش پررنگتری دارند. در راس این متغیرها خود ترامپ و عجله او برای مذاکره و توافق با ایران قرار دارد. کاتالیزور دیگر این است که شکافی عمیق میان مثلث اسرائیل، عربستان و امارات در لابیگری مشترک علیه تهران رخ داده است. کما این که به صورت جداگانه هم ریاض نه تنها بر خلاف چهار سال اول ترامپ علیه مذاکره و توافق با ایران در آمریکا لابیگری نمیکند، بلکه مشوق مذاکره و توافق دو طرف آمریکایی و ایرانی نیز هست. اما این چرخش ریاض را نباید دوری از آمریکا و تلاش برای همکاری با تهران علیه سیاستهای واشنگتن دانست که اگر این طور بود، شاهد حداقل همکاری مشترک برای توقف جنگ غزه میبودیم اما هیچ تحرک جدی شکل نگرفت. ریاض چند سالی است که معطوف به چشم انداز کلان توسعه و طرحهای بلندپروازانه بن سلمان و تجربه یک دهه اخیر به ویژه جنگ یمن، راهبرد روابط خارجی متوازن با شرق و غرب، تنشزدایی در روابط منطقهای خود ابتدا با محور قطر و ترکیه و سپس با ایران را در پیش گرفته است. عربستان در دوره ملک عبدا... به جنگ آمریکا علیه ایران متمایل بود اما در این دوره بنا به الزامات پروندههای پیش گفته با چنین جنگی نظر به تبعات منطقهای ویرانگر آن، مخالف است. آشتی با ایران در این چارچوب رخ داد و در کنار آن هم حمله هفتم اکتبر حماس و جنگ نسلکشی در غزه پروژه عادیسازی روابط میان عربستان و اسرائیل را دست کم به تعویق انداخت و مانع همکاری نزدیک و همافزایی میان دو طرف شد و همین خود اسرائیل را در مواجهه با شرایط کنونی تنها گذاشته است. البته با وضعیت پیش آمده در سوریه، لبنان، عراق و دست بالا پیدا کردن عربستان در این ساحات، اختلافات منطقهای تهران و ریاض هم به شکل جدی کاهش یافته است. تثبیت چنین وضعیتی و پیامدهای منطقهای سنگین گزینه جایگزین شکست دیپلماسی میان آمریکا و ایران، میطلبد که عربستان بر خلاف اسرائیل خواهان موفقیت این روند باشد. اما کاتالیزور دیگر مذاکرات، بحران داخلی نتانیاهو ناشی از باتلاق غزه است که قدرت مانور و تحرک او را در فشار بر دولت آمریکا در پرونده ایران کاهش داده است. اسرائیل اکنون با شکاف داخلی عمیق و بیسابقه و لاغر شدن نهاد قدرت در مقابل فربه شدن فردگرایی مستبدانه نتانیاهو مواجه است. همین وضعیت باعث شده است که منافع کلان اسرائیل قربانی منافع شخصی نخست وزیر آن شود که تمام هم و غمش ماندن در قدرت است و لو به قیمت کنار آمدن با دیپلماسی جدید آمریکا با ایران. به این علت هم اساسا نمیخواهد خود را در تقابل با ترامپ قرار دهد. از این رو هم از روزی که مذاکرات شروع شده، بی بی برخلاف گذشته عملا سکوت کرده است. با وجود اهمیت عوامل تسهیلگر منطقهای پیش گفته در مذاکرات ایران و آمریکا اما عامل تعیینکننده همان متغیر ترامپی است که تاکنون پیشران شروع مذاکرات و پیشبرد آن بوده است وباید دید این رویکرد او تا پایان ادامه مییابد یا... لکن یک احتمال و لو ضعیف را نباید از نظر دور داشت و آن هم این که با توجه به پیچیدگی شخصیت ترامپ بعید نیست که در لحظهای مشخص در جریان مذاکرات دست اسرائیل را برای انجام حملهای بسیار محدود یا خرابکاری بزرگی باز بگذارد. اما چه زمانی؟ احتمالا وقتی مذاکرات در آستانه توافق نهایی قرار گیرد که هم از توافق تقریبا آماده به عنوان اهرمی برای مهار واکنش تهران استفاده و هم تصویر دیگری از توافق از موضع قدرت ساخته شود. مسئله دیگر این که به احتمال زیاد مذاکره و توافق احتمالی با ایران بخشی از پروژه خاورمیانهای ترامپ است که عادیسازی روابط میان اسرائیل و عربستان نیز بخشی از آن است.
10 صفحه آخر