نقد شعر

یک پنجره باش، روی دیوار دلم

نگاهی به کتاب «شبانه‌های سرگردان»، اثر سعیده موسوی‌زاده

نویسنده:

مترجم:



حیدر کاسبی
calture@khorasannews.com
 «شبانه‌های سرگردان» مجموعه غزل، چهارپاره و رباعی‌های سعیده موسوی زاده است که در ۱۲۳ صفحه تنظیم و توسط انتشارات «مایا» در سال ۱۴۰۳ منتشر شده است.
 مضامین چند بُعدی
حجم صفحات کتاب، بیشتر غزل‌های شاعر را در برمی‌گیرد و همان‌طور که مخاطب شعر کلاسیک از غزل انتظار یک نگاه تغزلی و عاشقانه را دارد، سعیده موسوی‌زاده هم با همین رویکرد دست‌ به ‌قلم شده و نگاه عاشقانه‌اش بر سایر نگرش‌ها در نوشتن غالب شده است:
«سفر بدون تو شاید به من امان بدهد
 اگرچه تلخ، دلت را کمی تکان بدهد
 برای راوی قصه چه تلخ و سوزنده است
 به قهرمان خودش شهد شوکران بدهد»...
پرداختن به مفاهیمی مانند «وطن»، «مرگ» و «جنگ» چیزی است که از نگاه شاعر دور نمانده و موسوی‌زاده نخواسته کتابش صرفاً عاشقانه باشد. او با نوشتن شعرهایی با درونمایه‌های فوق، نگاهی چندوجهی را در کتاب ایجاد کرده است:
«در دامن تپه روستایی بود
در دامن روستا گل و ریحان
بعد از گل و سبزه، ریل فرسوده
 آن‌سوتر ریل، نیز گورستان
وقتی‌ که قطار می‌رسید از راه
آرامش مردگان به هم می‌خورد
 در خط فرار مرده‌ای هر بار
 از عمر دوباره جان به درمی‌برد...
پل واسطه گذشته _ آینده
 از این‌همه ارتفاع می‌لرزید
 پیوسته قطار حامل ارواح
 از گور به‌سوی نور می‌لغزید»
 تغییر قالب با هدف ایجاد جذابیت و نوگرایی
​​​​​​​در بعضی جاها هم هنجارگریزی‌هایی در وزن و قافیه رخ‌ داده و شاعر در برخی شعرها آگاهانه قالب معمول و متداول در شعر را به ‌هم ‌ریخته است.
مثلاً در یکی از شعرها علاوه بر این که در میانه‌های شعر، موسوی‌زاده از رسم‌الخط معمول غزل در قافیه و ردیف عدول کرده، در پایان همان شعر به‌جای یک بیت کامل با یک تک مصرع شعر را به پایان می‌رساند. البته که سعیده موسوی‌زاده اولین کسی نیست که این شیوه را در شعر اعمال می‌کند، اما نشان می‌دهد که ذهن پویا و چارچوب‌گریزی در نوشتن دارد و بدش نمی‌آید گاهی در نوشتن شعر با قالب‌های کلاسیک مرتکب نوپردازی‌هایی از این‌ دست هم باشد.
آشنایی‌زدایی در غزل
آشنایی‌زدایی، شاید تکنیکی باشد که مخاطب امروز بیشتر از شعر سپید انتظار دارد، آن‌هم به‌واسطه باز بودن دست شاعر در قالب شعر نو که چارچوب نمی‌شناسد و ذهن او را برای انواع و اقسام هنجارگریزی، آشنایی‌زدایی و تکنیک‌هایی از این‌ دست آزاد می‌گذارد. در شعر کلاسیک اما هستند شاعرانی که دست‌کمی از یک شاعر نوپرداز با ذهن آوانگارد ندارند و غزلشان را هم‌پای یک شعر نو امروزی تحویل مخاطب می‌دهند. این شیوه نونویسی در غزل که شاید بتوان شروع آن را به شکل جدی با شاعرانی مثل حسین منزوی متصور دانست، مخصوصاً در غزل «پلنگ» که نمونه بارزی برای یک غزل پیشرو با صور خیال متفاوت است، با شاعران معاصرتری ادامه یافت و این روزها دارد به اوج خودش می‌رسد.
سعیده موسوی‌زاده در کتاب «شبانه‌های سرگردان» نیم‌نگاهی به مقوله مهم آشنایی‌زدایی دارد و در جاهایی از کتاب از این موضوع بهره برده است:
«هوش از سر تو تا بپرد، شانه من هست
 ای باغ کنارم بنشین هم‌وطنی کن»
در مصرع دوم اصطلاح «هم‌وطنی» برای باغ، بسیار خوش نشسته است و با آشنایی‌زدایی که ایجاد کرده، ذهن شنونده را درگیر می‌کند. یا در ادامه همین شعر آنجا که می‌گوید:
«می از لب هر پنجره آویخته شیراز
 سرمست بهارانه بیا نسترنی کن»
عبارت «نسترنی کن» نیز همین وضعیت را دارد و گوش‌نواز به نظر می‌رسد. در پایان‌بندی شعر هم با یک بیت دیگر علاوه بر تضادی که بین واژگان «مرد» و «زن» می‌سازد، جسارتش را در مصرع دوم به رخ می‌کشد:
«با چرخش رقصانه‌ام از خویش تهی شو
 مردی است اگر دوری و پرهیز، زنی کن»
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین