اسطوره از اضطراب عمیق نشئت میگیرد
نویسنده:
مترجم:
کارن آرمسترانگ در کتاب «تاریخ مختصر اسطوره» از این میگوید که اجداد ما چگونه با ساختن اسطورهها درصدد فائق آمدن بر چالشهای روحیشان بودند؛ در بخشی از این کتاب شکلگیری اسطورهها در تفکر انسانهای شکارچی را میخوانیم: انسانشناسان متوجه این نکته شدهاند که مردمان بومی مدرن، غالباً برای حیوانات یا پرندگان عنوان مردم را به کار میبرند و آنها را همشأن خود میدانند؛ آنها درباره انسانهایی که حیوان شدهاند داستانها میگویند. کشتن یک حیوان معادل با کشتن یک دوست است و اعضای قبیله پس از یک سفر شکار موفق غالباً احساس گناه میکنند. از آنجا که شکار سطوح بالایی از اضطراب را به همراه دارد، به نظر میرسد که نخستین شکارچیان نیز همین گرفتاری را داشتهاند. آنها ناگزیر بودند درس دشواری را یاد بگیرند؛ در دوران پیشاکشاورزی نمیتوانستند غذای خود را پرورش دهند و لذا بقایشان در گرو از میان بردن سایر موجوداتی بود که خویشاوندان نزدیکشان محسوب میشدند. شکار اصلی آنها پستانداران بزرگ بودند که پیکر و چهره آنها به خودشان شباهت داشت؛ شکارچیان میتوانستند ترس را در چهره آنها ببینند یا فریادهای وحشت آنها را تشخیص دهند؛ خون آنها مانند خون انسان جاری میشد. آنها در مواجهه با این معضل بالقوه تحملناپذیر، اسطورهها و آیینهایی را پدید آوردند... یکی از ارکان اصلی همه نظامهای دوران باستان، آیین قربانی حیوان بود که در واقع مراسم شکار دوران کهن را حفظ میکرد و حیواناتی را گرامی میداشت که جان خود را نثار انسانها میکردند. بنابراین نخستین شکوفایی بزرگ اسطوره هنگامی اتفاق افتاد که انسان اندیشهورز به انسان قاتل تبدیل شد و پذیرفتن شرایط وجودیاش را در دنیایی خشن، بسیار دشوار یافت؛ اسطوره غالباً از اضطراب عمیق درباره مسائل علمی نشئت میگیرد؛ مسائلی که با برهانهای صرفاً منطقی نتوان آنها را حل کرد.
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین