روسوفیلیِ ترامپ و گذار جهانی!
نویسنده: صابر گل عنبری
مترجم:
در یک هفته اخیر تقریبا سیاست و راه حل دونالد ترامپ برای حل بحران اوکراین روشن شده است؛ سیاستی که واجد دلالتها و پیامدهایی فراتر از این بحران است. انتهای اين راه حل اين است كه اوكراين معادن نادرش را به آمریکا واگذار کند و کمکهای دریافتی از این کشور در طول 3 سال جنگ را بپردازد و در عین حال هم از اراضی اشغال شده خود به وسیله روسیه دست بکشد تا جنگ پایان یابد. ترامپ به این منظور کارزار سیاسی سنگینی علیه اوکراین به راه انداخته؛ تا جایی که کییف را به شروع جنگ و تداوم آن متهم کرده است و زلنسکی رئیس جمهور اوکراین را نیز مورد شدیدترین حملات خود قرار داده است. متعاقب آن دعوا میان ترامپ و زلنسکی تا سازمان ملل هم کشیده شده است. ترامپ میخواهد سریع در عمل به وعده خود به جنگ اوکراین تحت هر شرایطی پایان دهد؛ اما رویکرد او برای تحقق این مهم تفاوت خاصی با سیاست روسیه ندارد و با آن همپوشانی عجیبی پیدا کرده است. او هم روایت روسیه و پوتین را درباره آغاز جنگ پذیرفته است و هم موضع آن درباره پایان جنگ. بله! جنگ اوکراین به جنگی فرسایشی و پرهزینه برای همه طرفها تبدیل شده است؛ هم برای آمریکا، هم اروپا و هم روسیه؛ اما راه حلی که ترامپ برای پایان این وضعیت دارد، برقراری صلح از موضع قدرت است، آن هم نه علیه روسیه؛ بلکه علیه متحد آمریکا. اینجا این پرسش مطرح میشود که علت و انگیزه ترامپ از این کار چیست؟ آیا صرفا به خاطر ارضای شخصیت خاص و خودشیفته خود به دنبال پایان سریع این جنگ ولو به هزینه پرستیژ و جایگاه بینالمللی آمریکاست و چون میداند پوتین کوتاه نمیآید، پس راه چاره را برای تحقق هدف خود در فشار بر اوکراین دیده است؟یا قسمی روسوفیلی هم در این موضعگیری او دخیل است؟ به ویژه که از 2016 هم همواره برخی تردیدها و تشکیکها نسبت به ارتباط او با روسیه مطرح بوده است. این شیوه تعامل ترامپ با اوکراین و اروپا به عنوان متحدان دیرینه آمریکا هیچ همخوانی با گذشته دور و نزدیک ندارد و در حالی که آمریکای قبلی تمام قد در کنار اروپا و اوکراین علیه روسیه ایستاد، اما آمریکای فعلی تمام قد در کنار روسیه علیه اروپا و اوکراین قرار گرفته و ترامپ در قالب روسوفیلی ظاهر شده است که پوتین خواب آن را هم نمیدید. معمولا راهبردهای سیاست خارجی آمریکا با آمدن و رفتن روسای جمهور این کشور دستخوش تغییر بنیادین نمیشد و تفاوت آنها بیشتر در تاکتیکها و رویکردها بود. اما این گزاره با آمدن ترامپ درحال رنگ باختن و از دست دادن اعتبار خود است. البته به استثنای مسئله حمایت از اسرائیل به عنوان یک اصل پایدار در سیاست خارجی آمریکا که جنبه ایدئولوژیک هم پیدا کرده است و لاینحلی مسئله جمهوری اسلامی و آمریکا هم به این عامل باز میگردد. در واقع اگر ترامپ با همین دست فرمان پیش برود که موجب نگرانی عمیق متحدان آمریکا در اروپا و جنوب شرقی آسیا شده است، شیفتی پارادایمی را در ماهیت سیاست خارجی آمریکا و روابط آن رقم میزند و چنین شیفت احتمالی هم میتواند روابط، سیاست و اتحادهای بینالمللی را در چهار سال آتی دگرگون کند. البته در مقابل هم اروپا که تاکنون به اتحاد با آمریکا در مواجهه با بحرانها تکیه کرده بود، به احتمال زیاد در دکترین امنیتی و نظامی خود بازنگری کند. میتوان گفت که آینده اروپا به عنوان یک بازیگر متحد جهانی بسته به نوع مواجهه آن با سیاست ترامپ درباره جنگ اوکراین است؛ این که با ایستادن در مقابل آن و در کنار اوکراین مانع حل یکجانبه بحران به زیان این کشور و امنیت راهبردی اروپا شود یا تسلیم واقعیت کنونی شود و با ترامپ همراهی کند.
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین