شوهـر تنـدخـو !
نویسنده:
مترجم:
من که روزی خودم در خانه پدرم حکمرانی می کردم و هیچ کس حق نداشت نازک تر از گل به من چیزی بگوید اکنون سال هاست با شوهری پرخاشگر و تندخو زندگی می کنم که مرا کتک می زند و توجهی به خواسته هایم ندارد! در این شرایط فرزندانم نیز شیوه پدرشان را در پیش گرفته اند به گونه ای که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 38 ساله که مدعی بود برای رهایی از رفتارهای خشن و کتک کاری های شوهرش به پلیس پناه آورده است تا راه چاره ای بیابد درباره سرگذشت خود گفت: در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمدم اما پدرم اوضاع اقتصادی مناسبی داشت و ما از نظر مالی در مضیقه نبودیم. مادرم نیز زنی خانه دار، آرام و مهربان بود به گونه ای که هرخواسته ای را انجام می داد و تلاش می کرد تا همه غم و غصه های زندگی را خودش به تنهایی به دوش بکشد. در این میان من که آخرین فرزند خانواده و به قول معروف ته تغاری بودم خیلی مورد توجه پدر وخواهر و برادرانم قرارداشتم. هیچ گاه به یاد ندارم که کسی با صدای بلند با من سخن گفته باشد یا به خواسته هایم بی توجهی کند. هرگاه دچار ناراحتی های جزئی می شدم همه سعی می کردند تا مرا راضی کنند و ناراحتی ام را از دلم بیرون ببرند! خلاصه خیلی لوس و دل نازک بار آمدم و تحمل نداشتم کسی برخلاف نظر من رفتار کند!
خلاصه در حالی که زندگی کاملا به کام من بود روزی یکی از اقوام دور مادرم به خواستگاری ام آمد. آن زمان من تازه وارد 16سالگی شده بودم که زمزمه های تذکر به مادرم را می شنیدم. اطرافیانم مخالف ازدواج من و «غلامرضا» بودند. آن ها می گفتند«غلامرضا» هم مانند پدرش خشن و پرخاشگر است و رفتارهای او را تقلید می کند! ولی مادرم پاسخ می داد: او به پدرش نرفته است و جوانی خوش قلب است! من هم که این زمزمه ها را شنیدم در شب خواستگاری به غلامرضا گفتم دوست ندارم مانند پدرش بد اخلاق باشد که او هم پاسخ داد: به هیچ وجه بد اخلاق نیست!
بالاخره من و «غلامرضا» ازدواج کردیم و من بلافاصله باردار شدم! ولی هنوز دو ماه بیشتر از ازدواجمان نگذشته بود که آن روی سکه نمایان شد و رفتارهای شوهرم به کلی تغییرکرد. او شیوه پرخاشگری و تندخویی را در پیش گرفت و بسیار با عصبانیت رفتار می کرد به گونه ای که من در آن سن و سال خیلی ترسیدم. همین ترس و وحشتم باعث شد تا «غلامرضا» مرا بیشتر تحقیر کند و کتک بزند! حالا به خاطر فرزندانم مجبور به سکوت بودم و باید هر نوع رفتار زشت و خشن او را تحمل می کردم ولی ترس و سکوت من هم چاره کار نبود چرا که او هر روز بداخلاق تر می شد و به خواسته هایم هیچ اهمیتی نمی داد. زمانی که فرزندانم بزرگ تر شدند آن ها هم شیوه پدرشان را در پیش گرفتند و با پرخاشگری و عصبانیت خواسته های خودشان را جامه عمل می پوشاندند حتی دخترم دچار بیماری روحی و روانی شده است و از پدرش دوری می کند!
این بود که دیگر از این وضعیت خسته شدم و به مرکز انتظامی آمدم تا مرا راهنمایی کنید اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ علی اصغر زرین کاسه(رئیس کلانتری امام رضا(ع)) بررسی های کارشناسی و اقدامات ویژه ای برای رهایی زن جوان از این آشفتگی خانوادگی در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری امام رضا(ع) آغاز شد.
ماجرای واقعی زیر پوست شهر
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین