دسیسه های پلید «پسر نامرئی!»

نویسنده:

مترجم:


امروز خیلی خوشحالم که بالاخره دستگیر شدم و از این وضعیت اسفبار نجات یافتم چرا که هرچه با «رسیدهای جعلی» از کسبه و به ویژه قصابی ها کلاهبرداری می کردم، مجبور بودم آن ها را برای دخترانی هزینه کنم که با آن ها روابط نامتعارف داشتم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات جوان 28ساله ای است که با دستورهای ویژه قاضی احمدی حسینی(بازپرس شعبه 454دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) و با تلاش شبانه روزی کارآگاهان پایگاه شمال پلیس آگاهی به اتهام کلاهبرداری های گسترده از قصابی ها دستگیر شده است.
این متهم زیرک که فقط با تماس های تلفنی و ارسال رسیدهای جعلی در شهرهای مختلف کشور کلاهبرداری می کرد، درباره سرگذشت خود به خبرنگار ارشد روزنامه خراسان گفت: پدرم در هسته مرکزی شهر مسافرخانه (مهمان پذیر)داشت و ما اوضاع مالی خوبی داشتیم؛ به طوری که بعد از فوت پدر و مادرم نیز مسافرخانه را به اجاره واگذار کردیم و من هم به عنوان مدیر در رستوران برادرم مشغول کار شدم تا این که در یکی از همین روزها با دختر زیبارویی آشنا شدم و بدین ترتیب مسیر تباهی من آغاز شد؛ چرا که هرچه برای آن دختر هزینه می کردم،خواسته هایش پایانی نداشت. در این شرایط به ناچار به درآمد برادرم دست اندازی کردم و از پول های دخل رستوران پنهانی مبالغی را برای «توران» هزینه می کردم. 
بالاخره یک روز برادرم متوجه شد که درآمدش مدام کاهش می یابد و به این ترتیب وقتی ماجرا را فهمید مرا مقابل کارگران رستوران خیلی تحقیر کرد. سرزنش های حقارت آمیز برادرم به گونه ای بود که غرورم شکست و خیلی آشکار به او گفتم دیگر حاضر نیستم در رستوران کار کنم! به همین خاطر دست «توران» را گرفتم و برای خوشگذرانی به شهرهای شمالی کشور سفر کردم. چند روزی در عالم خودم بودم و از این عیش و نوش های ظاهری به شدت لذت می بردم تا این که به مشهد بازگشتیم و چند روزی را در کنار یکدیگر سپری کردیم ولی او وقتی فهمید که دیگر پول آن‎چنانی ندارم تا خواسته هایش را برآورده کنم به یکباره مرا رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. با آن که متوجه شدم «توران» فقط مرا برای پول و ثروتم دوست داشت اما دیگر روی بازگشت به رستوران را هم نداشتم این بود که در سایت دیوار به دنبال یک همخانه گشتم و در این میان با دختری نوجوان آشنا شدم که در یک آپارتمان نقلی به تنهایی زندگی می کرد.آن دختر که زندگی فلاکت بارتری از من داشت درباره زندگی خود به من گفت:من فرزند طلاق هستم وقتی پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند من ابتدا نزد مادرم ماندم اما او عروس شد و با مردی ازدواج کرد که نزد من هیچ گونه شئونات اخلاقی را رعایت نمی کرد به گونه ای که به خاطر رفتارهای او از خودم خجالت می کشیدم. به همین دلیل مادرم را رها کردم و نزد پدرم رفتم ولی او هم با زنی ازدواج کرده بود که چشم دیدن مرا نداشت و من یک سربار اضافی بودم. حتی او با پدرم درگیر شد و ادعا کرد یا باید مرا از خانه بیرون کند یا به زندگی مشترک با او ادامه بدهد! پدرم که در دوراهی سختی قرارگرفته بود بالاخره تصمیم گرفت تا آپارتمانی نقلی برایم اجاره کند و من به تنهایی به زندگی ادامه بدهم و الان هم برخی از هزینه هایم را پدرم پرداخت می کند و ...
«پسرنامرئی» ادامه داد: وقتی سرگذشت آن دختر را فهمیدم با او همخانه شدم تا نیمی از اجاره منزل را هم من بپردازم! ولی پولی نداشتم این بود که تصمیم به کلاهبرداری با رسیدهای جعلی گرفتم و چون خودم در رستوران با چگونگی خرید گوشت های منجمد آشنایی داشتم، شروع به کلاهبرداری از قصابی ها کردم . از سوی دیگر خودم را به خریداران نشان نمی دادم و فقط تلفن فروشندگان گوشت را از سایت دیوار پیدا می کردم و سپس بایک قصابی برای فروش ارزان گوشت قرارمی گذاشتم. پول ها را هم به حساب دخترانی واریز می کردند که شماره حساب بانکی آن ها را می دادم. ولی مدتی بعد با «توران» به مشاجره پرداختم و او را رها کردم و نزد دختر نوجوان دیگری رفتم و سپس میلیون ها تومان هم به حساب آن دختر واریز کردم اما هیچ گاه به ذهنم خطور نمی کرد با برنامه ریزی و نقشه هایی که من داشتم پلیس بتواند مرا دستگیر کند. الان هم خیلی خوشحالم چون دیگر از این همه تبهکاری خسته شدم که سود آن را دیگران می بردند .
اکنون به کسبه توصیه می کنم به هیچ کس اعتماد نکنند و تا زمانی که پول به طور واقعی به حساب آن ها واریز نشده است اجناس را ارسال نکنند و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:بررسی های بیشتر در این باره با راهنمایی های مقام قضایی زیرنظر سروان شفیعی (افسرپرونده) همچنان ادامه دارد.
ماجرای واقعی زیر پوست شهر 
10 شماره آخر
پربازدیدهای خراسان آنلاین