گلچینی از اشعار امام خمینی (ره)
نویسنده:
مترجم:
بسیاری از ما امام خمینی (ره) را بیشتر بهعنوان یک رهبر سیاسی و انقلابی میشناسیم، اما کمتر به جنبههای ادبی و شاعرانه ایشان توجه کردهایم. امام خمینی نه تنها سیاستمداری تأثیرگذار بود، بلکه شاعری توانمند نیز محسوب میشد که اشعارش سرشار از مضامین عرفانی، عاشقانه و اجتماعی بود.
حمید سبزواری درباره اشعار امام خمینی این گونه گفته است: امامخمینی (ره)، یک شخصیت ممتاز سیاسی – مذهبی بودند و به خاطر صداقتی که بین مردم و ایشان وجود داشت، خود را بهعنوان شاعر معرفی نمیکردند. شخصیت عرفانی امام در شعرشان موج میزند که وی را به شاعری عارف تبدیل کرده است. عرفان، انسان را به جایگاهی والا میرساند و به همین واسطه، اشعار امام نجاتبخش جامعه خواهند بود.
احد دهبزرگی معتقد است: «ابعاد زندگی امام، سرشار از نور و رحمت است. ایشان درزمینه شعر، هرآن چه میگفت حرف دلش بود که بر روی کاغذ جاری میشد. اگرچه دیوان امام، همه آن چیزی نیست که از این پیر عارف پیشه به یادگار مانده است.ازلحاظ ساختاری، امامخمینی (ره) به شعر حافظ علاقه بسیاری نشان میداد و بافت و ساختار شعر حافظ و واژههای به کار بردهشده در اشعار او، در شعر امام نیز بسیار دیده میشود.»در ادامه تعدادی از اشعار بنیانگذار کبیر انقلاب را باهم مرور میکنیم
دلجویی پیر
دست آن شیخ ببوسیـــــد که تکفیرم کرد
محتسب را بنوازیــــــــد کــــــــــــه زنجیرم کرد
معتکف گشتــم ازاینپس، به در پیر مغان
که به یک جرعه می از هر دوجهان سیرم کرد
آب کوثر نخــــــــــــــورم، منّت رضوان نبرم
پرتــــــــــــو روی توای دوست، جهانگیرم کرد
دل درویش به دست آر کــه از سرّ اَلَست
پـــــــــــــــــــــرده بـرداشته، آگاه ز تقدیرم کرد
پیر میخانه بنــــازم که به سرپنجه خویش
فانیام کرده، عدم کـرده و تسخیرم کرد
خادم درگه پیرم کـــــــــــه ز دلجویی خود
غـــــافل از خـــــــویش نمــــود و زبر و زیرم کرد
لذت عشق
لذت عشق تو را جز عاشق محـــزون، نداند
رنج لذتبخش هجران را بهجز مجنــون، نداند
تا نگشتی کوهـــکن، شیرینی هجران ندانی
نازپرورده، رهآورد دل پرخون نداند
خسرو از شیرینی شیرین، نیابد رنگ و بویی
تا چو فرهاد از درونش، رنگ و بو بیرون نداند
یوسفـــی بایــــــد که در دام زلیخا، دل نبازد
ورنه خورشید و کواکب دربرش مفتون نداند
غــــــرق دریا جز خروش موج بیپایان، نبیند
بادیهپیمای عشقت ساحل و هامـون نداند
جلـــــــوه دلدار را آغاز و انجامــــــــــی نباشد
عشق بیپایان ما جز آن چرا و چـون، ندان
جام جم
بــــــا گلرخان بگویید ما را به خود پذیرند
از عــــــــــاشقان بیدل، همواره دستگیرند
دردی است در دلِ ما، درمان نمیپذیرد
دستی به عاشقان ده، کـز شوقِ دل بمیرند
پـــــا نه بــــه محفلِ ما، تاراج کن دل ما
بنگـــــــر به بــــاطل ما، کز آب و گِل خمیرند
ســـوداگرانِ مرگیم، یاران شاخ و برگیم
رنـــــدان پابرهنه، بر حال ما بــــــصیرند
پاکند میفروشان، مستانِ دل خروشان
بــــربسته چشم و گوشان، پیران سربهزیرند
بــردار جام میرا، جم را گذار و کی را
فــــــرزند مـــــاه و دی را، کاینان چو ما اسیرند
حمید سبزواری درباره اشعار امام خمینی این گونه گفته است: امامخمینی (ره)، یک شخصیت ممتاز سیاسی – مذهبی بودند و به خاطر صداقتی که بین مردم و ایشان وجود داشت، خود را بهعنوان شاعر معرفی نمیکردند. شخصیت عرفانی امام در شعرشان موج میزند که وی را به شاعری عارف تبدیل کرده است. عرفان، انسان را به جایگاهی والا میرساند و به همین واسطه، اشعار امام نجاتبخش جامعه خواهند بود.
احد دهبزرگی معتقد است: «ابعاد زندگی امام، سرشار از نور و رحمت است. ایشان درزمینه شعر، هرآن چه میگفت حرف دلش بود که بر روی کاغذ جاری میشد. اگرچه دیوان امام، همه آن چیزی نیست که از این پیر عارف پیشه به یادگار مانده است.ازلحاظ ساختاری، امامخمینی (ره) به شعر حافظ علاقه بسیاری نشان میداد و بافت و ساختار شعر حافظ و واژههای به کار بردهشده در اشعار او، در شعر امام نیز بسیار دیده میشود.»در ادامه تعدادی از اشعار بنیانگذار کبیر انقلاب را باهم مرور میکنیم
دلجویی پیر
دست آن شیخ ببوسیـــــد که تکفیرم کرد
محتسب را بنوازیــــــــد کــــــــــــه زنجیرم کرد
معتکف گشتــم ازاینپس، به در پیر مغان
که به یک جرعه می از هر دوجهان سیرم کرد
آب کوثر نخــــــــــــــورم، منّت رضوان نبرم
پرتــــــــــــو روی توای دوست، جهانگیرم کرد
دل درویش به دست آر کــه از سرّ اَلَست
پـــــــــــــــــــــرده بـرداشته، آگاه ز تقدیرم کرد
پیر میخانه بنــــازم که به سرپنجه خویش
فانیام کرده، عدم کـرده و تسخیرم کرد
خادم درگه پیرم کـــــــــــه ز دلجویی خود
غـــــافل از خـــــــویش نمــــود و زبر و زیرم کرد
لذت عشق
لذت عشق تو را جز عاشق محـــزون، نداند
رنج لذتبخش هجران را بهجز مجنــون، نداند
تا نگشتی کوهـــکن، شیرینی هجران ندانی
نازپرورده، رهآورد دل پرخون نداند
خسرو از شیرینی شیرین، نیابد رنگ و بویی
تا چو فرهاد از درونش، رنگ و بو بیرون نداند
یوسفـــی بایــــــد که در دام زلیخا، دل نبازد
ورنه خورشید و کواکب دربرش مفتون نداند
غــــــرق دریا جز خروش موج بیپایان، نبیند
بادیهپیمای عشقت ساحل و هامـون نداند
جلـــــــوه دلدار را آغاز و انجامــــــــــی نباشد
عشق بیپایان ما جز آن چرا و چـون، ندان
جام جم
بــــــا گلرخان بگویید ما را به خود پذیرند
از عــــــــــاشقان بیدل، همواره دستگیرند
دردی است در دلِ ما، درمان نمیپذیرد
دستی به عاشقان ده، کـز شوقِ دل بمیرند
پـــــا نه بــــه محفلِ ما، تاراج کن دل ما
بنگـــــــر به بــــاطل ما، کز آب و گِل خمیرند
ســـوداگرانِ مرگیم، یاران شاخ و برگیم
رنـــــدان پابرهنه، بر حال ما بــــــصیرند
پاکند میفروشان، مستانِ دل خروشان
بــــربسته چشم و گوشان، پیران سربهزیرند
بــردار جام میرا، جم را گذار و کی را
فــــــرزند مـــــاه و دی را، کاینان چو ما اسیرند
10 صفحه اول
پربازدیدترین اخبار